بردیه دروغین ، بازگشت از مصر و کشته شدن کمبوجیهکمبوجیه

بازگشت کمبوجیه از مصر و مرگ او

چون اوازه بر تخت نشستن پسر دوروغین کورش در سپاهیان ایران بپراکند کمبوجیه شتابان به سوی میهن روان گشت . با او سپاهی بسیار کاردیده و شاه پرست همراه بود که میتوانست هرگونه دشمنی را درهم شکند . کمبوجیه بدین امیدواری به سوی زادگاه خود روی اورد تا سرکشان و گستاخانی راه که تخت و تاج کورش بزرگ را به بازی گرفته بودند بر باد دهد

بر او روشن بود که برادرش نابود گشته لیکن بد بختی اش در آن بود که مردمان کشته شدن بردیه آگاهی نداشتند و کورکورانه فریب غاصبان دروغزن را خورده بودند . لیکن سرنوشت نخواست که کمبوجیه سر دشمن را زیر پای خود ببیند و این کامیابی را برای هخامنشی دیگری یعنی داریوش ویشتاسپه گذاشته بود زیرا چون لشکر به اکباتانا – همدان – ناحیه ای در سوریه و در نزدیک حمات و کوه کرمل امروز رسید کمبوجیه به مرگ خدائی در گذشت ، بدینگونه که پائین نیام تیغ او افتاده بود وی بی آنکه از این موضوع آگاه باشد بر اسب پرید و نوک تیغ در رانش فرو رفت و زخمی مرگبار بر او رسید ، از این زخم بود که وی از جهان برفت و به هیچ موضوع خود کشی در میان نبود

کمبوجیه چون دانست که روزش به پایان نزدیک شده است نژادگان ایارن و هخامنشی که با سپاه بودند ، همانند هوتانه ، ویندفرنه ، گئوبرو ، ویدرنه وبغ بوخشه همه را پیش خود خواند و چنین گفت » اینک به من گوش فرادارید تا رازی که سال های دراز در پنهان داشتنش کوشیدم برای شما فاش کنم . بدانید که بردیه را کشتم چون در اندیشه ربودن تاج و تخت من بود . مغی را که سرپرست دربار شاهنشاهی کرده بودم برادریست که به بردیه ماند ، او را به نام پسر کورش بر تخت نشانیده اند و ای دریغ آن که می باید این گستاخان را سخت سزا دهد سال هاست که به فرمان نزدیکترین کسش کشته شده

ای پارسیان آزاد نژاد واپسین خواهش من آنست که تخت و تاج هخامنشی را از این نابکار بدتبار باز ستانید به نام ایزدانی- بغ هایئی – که پاسدار فر شاهی خاندان ما هستند این را از شما و به ویژه از انانی که خون هخامنشی دارند در خواست می کنم . هرگاه چنین کنید زمین هایتان بار نیکو دهد و دمانتان دیر پایاد و اگر جز ان کنید که گفتم نفرین من بر شما باد و روزگارتان به سیاهی گرایاد

آزادگان از دانستن انچه رفته بود جامه ها بدریدند و بر شاه خود مویه آغاز کردند لیکن سودی نداشت ، چه روزی چند نگذشته بود که کمبوجیه بی فرزند و تلخ کام چشم از جهان فرو بست و باز جستن کینش را به داریوش هخامنشی واگذاشت. وی مردانه پای به میدان نهاد و تاج و تخت کورش را از چنگ ربایندگان بیرون آورد و خود بزرگترین جهانداری شد که سرنوشت برای فرمانروائی افریده است

 

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *