حمله و فتح لودیه توسط کورشروایت هرودتوسکورش

گشودن ساردیس و سرنوشت کرزوس به روایت هردوتوس

بنا بر نوشته هردوتوس : سربازی پارسی در هنگام در آمدن به شهر کرزوس  را دید و نشناخت خواست او را بکشد . پادشاه لودیه که مرگ را از گرفتار بودن و بدبخت زیستن شیرین تر میپنداشت به دفاع دست نیازید ، لیکن پسر گنگش از ترس زبانش باز شد و فریاد کشید ای مرد کرزوس  را مکش. بدین گونه کرزوس  گرفتار امد و او را در زنجیر نزد کورش بردند

پادشاه پارسیان بفرمود تا وی را با چهارده جوان لودیائی دیگر بر توده ای از آتش بسوزاند ، شاید میخواست آنها را – که نخستین نوبر پیروزی او بودند فدای یکی از خدایان کند ، یا انجام نذری را برآورده باشد و یا شاید برای آنکه ببیند آیا خدایان رها خواهند کرد تا کرزوس با آنهمه دینداری زنده بسوزد یا به کمکش خواهند شتافت

چون کورش فرمان آتش زدن توده هیزم را داد کرزوس ;به یاد سولن افتاد و نالید : آخ سولن ! سولن ! ، کورش این بشنید و داستان بازپرسید و هنگاکمی که از رابطه سولن با کرزوس آگاه شد بیاندیشید که سوزاندن این بزرگ زاده که روزی خوشبخت بوده کار درست و خردمندانه ای نیست پس بفرمود تا آتش را خاموش کنند . لیکن چون آتش بلند شده بود پارسیان در خاموش کردن آن کامیاب نگشتند. کرزوس آپولو را یاد کرد و او را سوگند داد تا اگر پیشکش هائی را که به وی داده است خوشایندش بوده او را از سوختن برهاند . هنوز سخن در دهان کرزوس بود که ناگهان ابری انبوه در آسمان پاک و ارام پدیدار شد و طوفانی سخت در گرفت و بارانی سیل آسا ببارید و پشته هیزم خاموش شد

کورش که این بدید کرزوس را آزاد کرد و پادشاهی لودیه تا هنگامیکه کورش زنده بود نزد او بماند و همواره از احترام فراوان برخوردار بود

 

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *