باب هفتم در عالم تربیت
چه خوش گفت دیوانه ی مرغزی
چه خوش گفت دیوانه ی مرغزی
حدیثی کز او لب به دندان گزی
من ار نام مردم بزشتی برم
نگویم بجز غیبت مادرم
که دانند پروردگان خرد
که طاعت همان به که مادر برد
رفیقی که غایب شد ای نیک نام
دو چیزست از او بر رفیقان حرام
یکی آن که مالش به باطل خورند
دوم آن که نامش به غیبت برند
هر آن کو برد نام مردم به عار
تو خیر خود از وی توقع مدار
که اندر قفای تو گوید همان
که پیش تو گفت از پس مردمان
کسی پیش من در جهان عاقل است
که مشغول خود وز جهان غافل است
.