باب دوم در احسان

شنیدم که مغروری از کبر مست

شنیدم که مغروری از کبر مست

در خانه بر روی سائل ببست

به کنجی درون رفت و بنشست

مرد جگر گرم و آه از تف سینه سرد

شنیدش یکی مرد پوشیده چشم

بپرسیدش از موجب کین و خشم

فرو گفت و بگریست بر خاک کوی

جفائی کزان شخصش آمد به روی

بگفت ای فلان ترک آزار کن

یک امشب به نزد من افطار کن

اگر بوسه بر خاک مردان زنی

به مردی که پیش آیدت روشنی

کسانی که پوشیده چشم دلند

همانا کز این توتیا غافلند

چو برگشته دولت ملامت شنید

سر انگشت حسرت به دندان گزید

که شهباز من صید دام تو شد

مرا بود دولت به نام تو شد

کسی چون بدست آورد جره باز

فرو برده چون موش دندان به آز؟

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *