با طایفه دانشمندان در جامع دمشق بحثی همی کردم که…
بیشتر بخوانید »باب ششم در ناتوانى و پيرى
پیرمردی حکایت کند که دختری خواسته بود و حجره به…
بیشتر بخوانید »مهمان پیری شدم در دیار بکر که مال فراوان داشت…
بیشتر بخوانید »روزی بغرور جوانی سخت رانده بودم و شبانگاه به پای…
بیشتر بخوانید »وقتی به جهل جوانی بانگ بر مادر زدم ، دل…
بیشتر بخوانید »توانگری بخیل را پسری رنجور بود. نیکخواهان گفتندش : مصلحت…
بیشتر بخوانید »شنیده ام که درین روزها کهن پیری خیال بست به…
بیشتر بخوانید »