دسته‌ها
شعرا معاصر

زندگی نامه سید محمدحسین بهجت تبریزی تخلص شهریار

سید محمدحسین بهجت تبریزی تخلص به شهریار (پیش از آن بهجت) شاعر ایرانی اهل آذربایجان بود که به زبان‌های فارسی و ترکی آذربایجانی شعر سروده‌است. وی در تبریز به‌دنیا آمد و بنا به وصیتش در مقبره‌الشعرای همین شهر به خاک سپرده شد. در ایران روز درگذشت این شاعر معاصر را «روز شعر و ادب فارسی» نام‌گذاری کرده‌اند.

مهم‌ترین اثر شهریار منظومهٔ حیدربابایه سلام (سلام به حیدربابا) است که از شاهکارهای ادبیات ترکی آذربایجانی به‌شمار می‌رود و شاعر در آن از اصالت و زیبایی‌های روستا یاد کرده‌است.

شهریار به‌سال ۱۲۸۵ در شهر تبریز متولد شد. دوران کودکی را در روستای مادری‌اش -قیش‌قورشاق- و روستای پدری‌اش -خشگناب- در بخش تیکمه‌داش شهرستان بستان‌آباد در شرق استان آذربایجان شرقی سپری نمود. پدرش حاج میرآقا خشگنابی نام داشت که در تبریز وکیل بود. پس از پایان سیکل اول متوسطه در تبریز، در سال ۱۳۰۰ برای ادامهٔ تحصیل از تبریز عازم تهران شد و در مدرسهٔ دارالفنون تا سال ۱۳۰۳ و پس از آن در رشتهٔ پزشکی ادامهٔ تحصیل داد.

حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک دکتری به‌علت شکست عشقی و ناراحتی خیال و پیش‌آمدهای دیگر ترک تحصیل کرد. پس از سفری چهارساله به خراسان برای کار در ادارهٔ ثبت اسناد مشهد و نیشابور، شهریار به تهران بازگشت. در سال ۱۳۱۳ که شهریار در خراسان بود، پدرش حاج میرآقا خشگنابی درگذشت. او به‌سال ۱۳۱۵ در بانک کشاورزی استخدام و پس از مدتی به تبریز منتقل شد. دانشگاه تبریز شهریار را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند و عنوان دکترای افتخاری دانشکدهٔ ادبیات تبریز را نیز به وی اعطا نمود.

در سال‌های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ اثر مشهور خود -حیدربابایه سلام- را می‌سراید. گفته می‌شود که منظومهٔ حیدربابا به ۹۰ درصد از زبان‌های اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ترجمه و منتشر شده‌است. در تیر ۱۳۳۱ مادرش درمی‌گذرد. در مرداد ۱۳۳۲ به تبریز آمده و با یکی از بستگان خود به‌نام «عزیزه عمیدخالقی» ازدواج می‌کند که حاصل این ازدواج سه فرزند -دو دختر به نام‌های شهرزاد و مریم و یک پسر به نام هادی- می‌شود.

 

حیدربابایه سلام :

حیدربابا ، ایلدیریملار شاخاندا سئللر ، سولار ، شاققیلدییوب آخاندا

قیزلار اوْنا صف باغلییوب باخاندا سلام اولسون شوْکتوْزه ، ائلوْزه !

منیم دا بیر آدیم گلسین دیلوْزه

 

حیدربابا ، کهلیک لروْن اوچاندا کوْل دیبینَّن دوْشان قالخوب ، قاچاندا

باخچالارون چیچکلنوْب ، آچاندا بیزدن ده بیر موْمکوْن اوْلسا یاد ائله

آچیلمیان اوْرکلرى شاد ائله

 

بایرام یئلى چارداخلارى ییخاندا نوْروز گوْلى ، قارچیچکى ، چیخاندا

آغ بولوتلار کؤینکلرین سیخاندا بیزدن ده بیر یاد ائلییه ن ساغ اوْلسون

دردلریمیز قوْى دیّکلسین ، داغ اوْلسون

 

حیدربابا ، گوْن دالووى داغلاسین ! اوْزوْن گوْلسوْن ، بولاخلارون آغلاسین !

اوشاخلارون بیردسته گوْل باغلاسین یئل گلنده ، وئر گتیرسین بویانا

بلکه منیم یاتمیش بختیم اوْیانا

 

حیدربابا ،‌ سنوْن اوْزوْن آغ اوْلسون ! دؤرت بیر یانون بولاغ اوْلسون باغ اوْلسون !

بیزدن سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون دوْنیا قضوْ-قدر ، اؤلوْم-ایتیمدى

دوْنیا بوْیى اوْغولسوزدى ، یئتیمدى

 

حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى عؤمروْم کئچدى ، گلممه دیم ، گئج اوْلدى

هئچ بیلمه دیم گؤزللروْن نئج اوْلدى بیلمزیدیم دؤنگه لر وار ،‌ دؤنوْم وار

ایتگین لیک وار ، آیریلیق وار ، اوْلوْم وار

حیدر بابا سلام :

حیدر بابا به گاه چکاچک رعد و برق

کامواج سیل غرد و کوبد به صخره فرق

صف بسته دختران به تماشا شوند غرق

از من درود بر شرف و دودمانتان

باشد که نام من گذرد بر زبانتان

 

حیدر بابا زکوی تو راهم کج اوفتاد

آوخ شتاب عمر به وصلت امان نداد

من بی خبر ز طالع آن گلرخان شاد

غافل بدم ز پیچ و خم راه زندگی

زآوارگی و مرگ و جدایی و راندگی

 

ترک سپاس نان و نمک کار مرد نیست

حسرت به عمر طی شده داروی درد نیست

نامرد را هر آئینه بردی به نرد نیست

ما هم نمیبریم تو را لحظه ای زیاد

ما را بکن حلال ،اجل گر امان نداد

 

حیدر بابا ،به یاد در و دشت و کوه و جو

آوای کبک و دور و برش جوجه های او

وان بره های زرد و سپید و سیاه مو

در کوه و دره سیر خرامانم آرزوست

تصنیف نغز ” بره و چوپانم ” آرزوست

.

شبهای سرد ،کلبه ی پشت طویله ها

یادآیدم ز محفل انس قبیله ها

شعله کشد اجاق ،چو زرین ملیله ها

هنگام صرف شبچره و جوزقندشان

پیچد به ده صدای بگو بخندشان

.

اینجا چه خاطرات خوشی نقش بسته اند

با صخره ها شبانه به نجوا نشسته اند

گویی ز ما برای ابد دست شسته اند

تا سویشان نظر فکنم ،زنده میشوند

وانگاه خفته بر دلم آتش برافکن

شهریار پس از انقلاب ۱۳۵۷ شعرهایی در مدح نظام جمهوری اسلامی و مسئولین آن -از جمله روح‌الله خمینی، سید علی خامنه‌ای و اکبر هاشمی رفسنجانی- سرود که این اشعار پس از مرگ وی انتشار یافتند. وی در روزهای آخر عمر به‌دلیل بیماری در بیمارستان مهر تهران بستری شد و پس از مرگ در ۲۷ شهریور ۱۳۶۷ بنا به وصیت خود در مقبره‌الشعرای تبریز مدفون گشت.

شهریار در سرودن انواع گونه‌های شعر فارسی -مانند قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و شعر نیمایی- نیز تبحر داشته‌است. از جملهٔ غزل‌های معروف او می‌توان به علی ای همای رحمت و «آمدی جانم به قربانت» اشاره کرد. شهریار نسبت به علی بن ابی‌طالب ارادتی ویژه داشت و همچنین شیفتگی بسیاری نسبت به حافظ داشته‌است.

عشق و شعر

وی اولین دفتر شعر خود را در سال ۱۳۰۸ با مقدمهٔ ملک‌الشعرای بهار، سعید نفیسی و پژمان بختیاری منتشر کرد. بسیاری از اشعار او به فارسی و ترکی آذربایجانی جزء آثار ماندگار این زبان‌هاست. منظومهٔ حیدربابایه سلام که در سال ۱۳۳۳ سروده شده‌است، از مهم‌ترین آثار ادبی ترکی آذربایجانی شناخته می‌شود.

گفته می‌شود شهریار دانشجوی سال آخر رشتهٔ پزشکی بود که عاشق دختری شد. پس از مدتی خواستگاری نیز از سوی دربار برای دختر پیدا می‌شود. گویا خانوادهٔ دختر با توجه به وضع مالی محمدحسین تصمیم می‌گیرند که دختر خود را به خواستگار مرفه‌تر بدهند. این شکست عشقی بر شهریار بسیار گران آمد و با این‌که فقط یک سال به پایان دورهٔ ۷ سالهٔ رشتهٔ پزشکی مانده‌بود، ترک تحصیل کرد. شهریار بعد از این شکست عشقی که منجر به ترک تحصیل وی می‌شود. به‌صورت جدی به شعر روی می‌آورد و منظومه‌های بسیاری را می‌سراید. غم عشق حتی باعث مریضی و بستری‌شدن وی در بیمارستان می‌شود. ماجرای بیماری شهریار به گوش دختر می‌رسد و همراه شوهرش به عیادت محمدحسین در بیمارستان می‌رود. شهریار پس از این دیدار، شعری را در بستر می‌سراید. این شعر بعد‌ها با صدای غلامحسین بنان به‌صورت آواز درآمد.

شهریار این تخلص را از تفألی به دیوان حافظ گرفت و شهریار در تلفظ اصلی شهردار و لقب حاکمان بوده است.

شهریار و عشق به ایران

شهریار در دیوان سه جلدی خود با اشاره به اینکه آذربایجان خاستگاه زرتشت پیامبر است، مردم این دیار را از نژاد آریا می‌داند و نسبت به اشاعه سخنان تفرقه انگیز که بوی تهدید و تجزیه از آنها به مشام می‌آید، هشدار می‌دهد و خطاب به آذربایجان می‌گوید:

تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو

پور ایرانند و پاک آئین نژاد آریان

اختلاف لهجه ملیت نزاید بهر کس

ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان

گر بدین منطق ترا گفتند ایرانی نه ایی

صبح را خواندند شام و آسمان را ریسمان

 

 

شهریار قطعه شعر فوق را «جوش خون ایرانیت» خویش می‌داند و می‌گوید:

 

ین قصیدت را که جوش خون ایرانیت است

گوهر افشان خواستم در پای ایران جوان

شهریارا تا بود از آب، آتش را گزند

باد خاک پاک ایران جوان مهدامان

 

قصیده‌ها

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟

نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا؟

در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا؟

شهریارا بی‌حبیب خود نمی‌کردی سفر این سفر راه قیامت می‌روی تنها چرا؟

 

 

غزلیات

امشب ای ماه! به درد دل من تسکینی آخر ای ماه، تو همدرد منِ مسکینی

کاهش جان تو من دارم و من می‌دانم که تو از دوری خورشید، چه‌ها می‌بینی

چه دلی ماند و چه دینی؟ که نبردی از راه ای سر زلف، ندانم به چه کفر و دینی

کی بر این کلبهٔ طوفان‌زده سر خواهی زد؟ ای پرستو، که پیام‌آورِ فروردینی

شهریارا! اگر آیین محبت باشد چه حیاتی و چه دنیای بهشت‌آیینی

 

 

مجموعهٔ تلویزیونی شهریار که به کارگردانی کمال تبریزی در سال ۱۳۸۴ ساخته شده و در آن جلوه‌هایی از زندگی این شاعر به تصویر کشیده شده‌است، در سال ۱۳۸۶ از طریق شبکهٔ دوم سیما به نمایش درآمد و از جانب مردم مورد استقبال فراوان قرار گرفت.

.

دسته‌ها
شعرا قرن سیزده هجری - 1164 الی 1261 شمسی معاصر

زندگی نامه رحمت شیرازی

میرزا عبدالله پسر میرزا محمود حکیم ، پسر میرزا شفیع وصال شیرازی است . رحمت در سال ۱۲۳۲ – ۱۲۷۰ هجری – در شیراز چشم به جهان گشود . در چهار سالگی از نعت پدر محروم گردید و به سرپرستی عموی خود احمد وقار به تحصیل  ادبیات و ریاضیات و طب پرداخت و پس از آن مدتی به هند سفر کرد و در آنجا به طبابت مشغول گردید و پس از چندی به زادگاه خویش بازگشت و به تدریس طب . ادبیات پرداخت

رحمت در ادبیات فارسی و عربی دستی قوی داشت و خط نسخ را نیز بسیار خوب می نوشت . شعر کم میگفت ولی هرچه گفته بسیار نغز و پر مغز است

رحمت در سال  ۱۳۰۴ – ۱۳۴۴ هجری – در شیراز دار فانی را وداع گفت و در مقبره شیخ ابو الوفا به خاک سپردند

 ساقیا خیز و بپیمای شراب تا کی                      تا مگر باده کند چاره این غمناکی

ز آتش باده بر افروز چراغ دل ما                      تا به آبی بفروشیم وجود خاکی

جامعه جان که به لوث غم دهر آلود است             بجز از باده تا کی نه پذیرد پاکی

رشته زلف تو وسوزن مژگان خواهم                  تا مگر بخیه زنم سینه به این صد چاکی

چشم خونخوار تو خون همه مسکینان ریخت        ترک مخمور ندیدیم بدین سفاکی

کی دل ایمن شود از چشم تو و زلف سیاه           شب بدین تیرگی و دزد بدین چالاکی

                          دولت وصل تو و رحمت مسکین هیات

                         مرد خاکی چه کند با ملک اقلاکی

.

دسته‌ها
شعرا معاصر

زندگی نامه رنجی تهرانی

هادی فرزند مهدی در سال ۱۲۸۶ در تهران متولد شد . هنوز خواندن و نوشتن را به خوبی نیاموخته بود که مجبور به ترک تحصیل شد وبه کار ور آورد . در ۱۵ سالگی با آنکه عهده دار خرج چند تن بود ذوق شعر و غزلسرایی در سرش افتاد و چون زندگی آمیخته با رنجی داشت تخلص خود را رنجی انتخاب کرد

وی اگر چه نتوانست به تحصیلاتش ادامه دهد اما در نتیجه ممارست در شعر و مجالست با شعرا در شناختن نظم خوب و سرودن سن مرغوب مهارت و توانایی بسزایی داشت

چون از ابتدای شاعری با دیوان صائب تبریزی آشنا بود در سرودن شعر بیشتر به سبک هندی گرایش داشت و همواره طرفدار این سبک بود

رنجی مردی بسیار خوش صحبت و مهربان و با وفا بود کسانی که با وی آشنائی نزدیک داشتند  دوستی ، اخلاق و یک رنگی او را ستوده اند . این شاعر آزاده در تهران به صنعت قفل سازی اشتغال داشت و بیشتر ایام را به رنج و زحمت گذرانید

طی کردیم عمر گرامی باین طریق           جانی جدا به زحمت و جسمی جدا به رنج

در جایی دیگر در جواب کسانی که اصرار داشتند تخلص خود را از رنجی به گنجی تغییر دهد چنین میگوید :

کند رنجی تخلص از چه رو گنجی که در گیتی               تمام عمر با رنج و تعب طی گشته ایامش

گنجی روز پنج شنبه چهارم اسفند ماه ۱۳۳۹ در سن پنجاه و سه سالگی بر اثر سکته قلبی در تهارن دار فانی را بدرود گفت و مزارش در بابویه در جوار آرامگاه مادرش میباشد

دیوان او مشتمل بر سه هزار بیت میباشد

به چشم تنگ دلان مهر و ماه هردو یکیست              به نزدیک کور ، سپید و سیاه هردو یکیست

به عقل کودک نو پا بلند وپستی نیست                    که پیش اهل جنون راه و چاه هردو یکیست

درخت خرد و کهن پیش اره یکیست                      که نزد باداجل کوه و کاه هر دو یکیست

ز فعل نیک و بد خویشتن مشو غافل                     گمان مدار ثواب و گناه هر ود یکیست

فقیر را ز غنی کم نمیتوان خواندن                      چنانکه خلقت مسکین و شاه هردو یکیست

                            غرض ز دیر وز کعبه خدا بود رنجی

                            وگرنه صومعه و خانقاه هر دو یکیست

 

.

دسته‌ها
شعرا معاصر

زندگی نامه سهیلی تبریزی

میرزا احمد از شاعران خوش ذوق و از مشروطه خواهان جان به کف تبریز بود که تا پای دار در مرام خود پایدار ماند . وی همان سهیلی است که در جنگ جهانی اول در استیلای روس به تبریزاو را با شادروان حاج میرزا علی ثقه الاسلام و ۶ تن دیگربه دار آویختند

مرحوم تربیت مینویسد : میرزا احمد سهیلی تبریزی از شعرای همین قرن چهاردهم هجری بوده و در ۹ آذر ماه ۱۲۹۰ – مصادف با عاشورای۱۳۳۰ – در رشته ظلم روسها از حلقش در آویخته و از نطق و گفتارش بازداشتند

سهیلی در سال ۱۲۸۲ – ۱۳۲۱ هجری -قسمتی از غزلیات و متفرقات خود را به انضمام شاه و درویش هلالی مشهدی چاپ کرد

یارم چو بر گزید به خود یار دیگری          زد بر دلم خدنگ شرر بار دیگری

چون دید نقد جان من خسته بی بهاست      کالای حسن برد به بازار دیگری

او مشتری به گوهر عشقم نگشت و من     اینک روم به پیش خریدار دیگری

ای بی مروت این همه جور و جفا چرا      با آنکه دل نداده به دلدار دیگری

یک عمر خو به گلشن کویت گرفته ام       اکنون روم چگونه به گلزار دیگری

                         دانی که نیست بهر سهیلی در این جهان

                        دشوار تر ز هجر تو دشوار دیگری

.

دسته‌ها
شعرا قرن سیزده هجری - 1164 الی 1261 شمسی معاصر

زندگی نامه صبوری خراسانی

حاجی میرزا محمد کاظم فرزند حاجی محمد باقر کاشانی از نوادگان میرزا احمد صبور کاشانیست . پدرش در روزگار محمد شاه قاجار از کاشان به خراسان رفت و صبوری در سال ۱۲۲۰ – ۱۲۵۷ هجری – در مشهد پا با عرصه وجود گذاشت

پدرش کارگاه حریر بافی داشت و از سرمایه داران و بازرگانان معروف خراسان به شمار میرفت . صبوری به حد بلوغ رسید حرفه پدری را دنبال نکرد وبه تحصیل علوم ادبیه ، عربی ، زبان فرانسه ، فقه و فنون شعر پرداخت و یکی از فضلا و شعرای مشهور خراسان شد و از طرف ناصر الدین شاه به لقب ملک الشعرائی آستان قدس رضوی ملقب گردید

صبوری در سرودن غزل ، قصیده ، مسمط و مثنوی استاد بود ولی اغلب اشعارش قصیده میباشد

دیوان وی به سی هزار بیت میرسد . صبوری در سال ۱۲۸۳ – ۱۳۲۲ هجری – در اثر  بیماری وبا در مشهد جان سپرد . وی چهار پسر داشت که بزرگترین آنها محمد تقی ملک الشعرای بهار بود که پس از مرگ پدر ملک الشعرائی او به فرمان مظفر الدین شاه به پسرش بهار واگذار شد

صبحدم باد صبا با نفس غالیه بار                   آمد و نامه ای اورد ز فرخنده بهار

نامه ای بخ بخ کز با نفس غالیه بار                شد هوا غالیه افشان و صبا غالیه بار

نامه ای روح فزا چون دم جانبخش مسیح          نامه ای نافه گشا چون خم گیسوی نگار

نامه ای حرف به حرفش شده از روح رقم         نامه ای سطر به سطرش شده ازراح نگار

صاحب نامه همان صاحب رنگین رخ دوست      کاتب نامه همان کاتب مشکین خط یار

غرض آن نامه بیاورده و بسپرده به رعد         که خطیب آسا خواند به همه اهل دیار

رعد بوسید مر ان نامه و بگشودش مهر         ریخت زان خرمن خرمن به زمین مشک تتار

سپس از حمد خدا خواند به اواز بلند              راست چونانکه پیچید صدا در کهسار

کایها الناس بدانید سراسر که منم                 نزهت روضه رضوان و مرا نام بهار

منم ان مایه عشرت که ز من اهل طرب          آن یکی چنگ نواز است و یکی باده گسار

بود از شانه من طره سنبل به شکن             بود از نشئه من دیده نرگس به خمار

 

.

دسته‌ها
شعرا معاصر

زندگی نامه صغیر اصفهانی

محمد حسین فرزند اسد الله به سال ۱۲۷۱ در اصفهان دیده به جهان گشود پدرش از محترمین اصفهان بود . صغیر ار ده سالگی شعر میگفت و در انجمن های ادبی اصفهان شرکت میجست و چون طبعی روان و ذوقی سلیم داشت مورد تحسین و تشویق بزرگان ادب قرار میگرفت و به همین جهت کلمه صغیر را برای خود تخلص گزید

وی در سوردن انواع شهر مهارت داشت و از گویندگان توانای عصر حاضر به شمار میرفت . او مردی بسیار نیک محضر و فروتن بود و از صفای طینت و علو همت بره کافی داشت . از تملق و چاپلوسی سخت گریزان بود . بطوریکه در همه عمرش نه مدح کسی لب گشود نه به هجو خاطر کسی را از خود آزرد

دیوان اشعار او که بارها به چاپ رسیده مشتمل بر غزل و قصیده و قطعه و مثنویست و اغلب قصیده های وی در مدح ائمه اطهار میباشد

صغیر در سال ۱۳۴۹ در اصفهان وفات یافت و همانجا به خاک سپردند

در مرگ این شاعر آزاده بسیاری از شعرای اصفهان و شهرهای دیگر مرثیه نوشته اند

سخن از زلف تو گویند دل و شانه بهم        می نمایند دو گم گشته ره خانه بهم

سوختم ز آتش عشق تو ولی خرسندم        که رسیدیم در این ره من و پروانه بهم

آشنای تو به دل غیر را ره ندهد              که نسازند به یک خانه دو بیگانه بهم

حرمت کوی تو گر شیخ و بر همن یابند     نفروشند دگر کعبه و بتخانه بهم

شیخ را پای به پیمانه زده ام ساقی کو      تا رساند لب من با لب پیمانه بهم

دوستان بهر من از حالت مجنون گویند     که خوش اید خبر حال دو دیوانه بهم

در قیامت به رهش باز فرو ریزم جان      افتد انجا چو گذر من و جانانه بهم

کمتر از جغد و غراب اهل جهانند صغیر   که نسازند در این منزل ویرانه بهم

.

دسته‌ها
پزشکان معاصر نویسندگان

زندگی نامه دکتر انور شکی

استاد جراحی قفسه صدری

استاد دکتر انور- شکی نخستین کسی است که در ایران روی ریه جراحی کرد و بیماران مسلول را که دچار ضایعات سلی غیر قابل درمان به وسیله دارو بودند مورد عمل جراحی قرار دادوآنانن را بهبودی بخشید. همچنین به عنوان جراح ریه، بیماران غیر مسلول را که احتیاج به عمل جراحی روی ریه چون کسانی که سرطان ریه، کیست هیداتیک ریه و برونشکتاری و… داشتند با دستان این جراح عالیقدر به طول عمرشان افزوده شد. جراحان مشهور ما چون پروفسور عدل، دکتر جهانگیر وثوقی و… هر وقت که نیاز به عمل جراحی روی ریه بودبه او متوسل می شدند حتی جناب پروفسور عدل که در تربیت جراحان کشور، گوی سبقت را از سایر استادان ربوده است، شاگردان ممتازش را برای کار در روی ریه ها نیز به نزد او می فرستاد.

بعدا که جنگ تحمیلی شروع شد آن شاگردان بر روی کسانی که  سینه هایشان گلوله خورده بود کار کردندبسیاری از بیماران را نجات دادند.

سال تولد:۱۲۹۴

محل تولد:تهران

تحصیل ابتدایی:دبستان زرتشتیان

تحصیل متوسط: چهار سال اول دوره متوسطه دبیرستان زرتشتیان دیپلم متوسطه ، شعبه علمی( در گذشته دوره متوسطه دو شعب داشت علمی، ادبی)

سال ۱۳۱۴ دبیرستان دولتی شرف

سال دریافت مدارک پزشکی از دانشکد پزشکی تهرانسال تحصیلی۱۳۱۹-۱۳۲۰

سال گذراندن پایان نامه و دریافت پروانه پزشکی۱۳۲۱

موضوع پایان نامه: پیوند پی (عصب) تحت عنوان درمان خود به خود و جرای آسیب پی. این پایان نامه بر مبنای جراحی تجربی Experimental surgery روی کمک های آزمایشگاه فیزیولوژی که تحت نظر مرحوم استاد نعمت اله بود انجام گرفت. قبل از بنده تا زمان بررسی و تایید این پایان نامه که با درجه ممتاز به امضاء مرحوم استاد دکتر حسین معتمد، مرحوم استاد دکتر نعمت اللهی و جناب آقای پروفسور عدل رسید هیچ یک از همکاران به این نوع کار، نپرداخته بودند. نمیدانم پس از بنده همکارینی که تصمیم به جراح شدن دارند، آیا به

Experimental surgery  رو آورده اند یا نه.

سالهای ۱۳۲۱-۱۳۲۲ جراح بیمارستان شرکت نفت بودم که در آن زمان شرکت نفت انگلیس و ایران نامیده می شد، در آبادان در شروع کار سه ماه در درمانگاه جراحی سرپائی (OPD ) و بعدا به بخش جراحی  و به قول انگلیسی ها به Ward منتقل شدم. جمعا مدت کارم در بیمارستان تحت ریاست دکتر جمیسون و بخش جراحی تحت ریاست و سرپرستی دکتر pinkerton ب مدت دو سه ماه کمتر از دو سال کار کردم.

استعفا از خدمت در بیمارستان انگلیسی آبادان و گذراندن امتحان شفای (درحضور مرحوم استاد دکتر لقمان الملک و مرحوم استاد دکتر میر و مرحوم استاد دکتر محمد یزدی) و بلافاصله امتحان عملی (فتق و شکستگی استخوان کشکک) تحت نظر مرحوم دکتر محمدد یزدی رئیس بخش جراحی بیمارستان شفا یحیائیان و به خدمت درآمدن وزارت بهداری به سمت جراح بیمارستان شیر و خورشید کرمانشاه (سابق) در پاییز ۱۳۲۲٫

در سال ۱۳۲۵ مأمور خدمت در بیمارستان تنکابن شدم. با سمت جراح بیمارستان تنکابن در سال ۱۳۲۷ به اهواز منتقل شدم و آخرین سمتم در بیمارستان جندی شاپور اهواز رئیس بخش جراحی بود.

در سال ۱۳۲۹ به پاریس رفتم و در بمارستان لاینیک Laennec پاریس (مرکز جراحی ریه) تحت ریاست پروفسور Robert monod وتحت نظر استاد Olivier monod (دارای شهرت بین المللی به علت کار فراوان و ابداع تکنیک منحصر به فرد خودشان – به خصوص ترمیم فیستول نای پس از ریه رداری کامل- ) مفتخر به سمت همکار شدم.

در سال ۱۳۳۲ با اجازه گرفتن از استاد برای بازگشت به وطن، به تهران بازگشتم در پاییز سال ۱۳۳۲ اولین عمل جراحی سل ریه در آسایشگاه مرحوم دکتر محمد یزدی واقع در نیاوران توسط بنده انجام شد. در ان تاریخ هیچ یک از جراحان ایران به عمل دست یازیده بودند.بنا به تقاضای مرحوم دکتر منوچهر اقبال مدیر عامل جمعیت حمایت مسلولین در پاییز سال ۱۳۳۲ از طرف وزارت بهداری به بیمارستان ابو حسین که تحت نظر جمعیت حمایت مسلولین و مرحوم دکتر اقبال اداره می شد با سمت رئیس بخش ۲ جراحی منتقل شدم. چند سال بعد بیمارستان ابو حسین در بیمارستان بوعلی ادغام شد. و بنده به سمت سرپرست کلیه بخش های جراحی ریه منصوب شدم. در این بیمارستان پنج بخش جراحی ریه وجود داشت.

اعمال خصوصی بیماران غیر مسلول را (از قبیل برنشکتازی؛ کیست ئیداتیک؛ سرطان ریه؛و..) در بیمارستان مهر یا بیمارستان بازرگان قدیم (بیمارستان شهید اندرزگو فعلی) و سایر بیمارستان های خصوصی انجام داده ام.

یک بار توسط مرحوم استاد دکتر وثوقی به بیمارستان امام خمینی فعلی دعوت شدم که جراحان جوان با جراحی ریه آشنا شوند.

در سال ۱۳۴۵ ب علت خستگی چشم با قاضای خودم با ۲۲ سال و ۲ ماه و بیست روز خدمت در بیمارستانهای وابسته به وزارت بهداری بازنشسته شدم و اخرین عمل موصوف به عمل خداحافظی را در سال ۱۳۶۹ در بیمارستان امید انجام دادم.

 

 

 

سمت های دیگر غیر از جراحی:

  1. بنا به دعوت مرحوم استاد دکتر جهانشاه صالح شرکت در انجمن یافتن واژه فارسی برابر واژه های بیگانه پزشکی. این انجمن در آغاز و در دانشکده ادبیات و سپس در سازمان نظام پزشکی جمهوری اسلامی ایران تا چند سال پس از انقلاب ادامه یافت و بعدا از بین رفت.
  1. مدت چندسال عضو هیأت تحریریه مجله علمی نظام پزشکی بودم. بعدا به سمت سردبیر مجله علمی نظام پزشکی انتخاب شدم پس از انقلاب این سمت را همکاران دیگر بر عهده داشته اند و دارند.

 

  1. چند سالی عضو دادگاه تجدید نظر سازمان پزشکی بودم.

 

  1. بنا به دعوت همکار دانشمندم جناب آقای دکتر جواد هیئت چندین جلسه در دانشکده پزشکی آزاد برای دانشجویان پزشکی این دانشکده درباره کلیات جراحی ریه تدریس کرده ام.

 

  1. نگامیکه در بیمارستان ابوحسین مشغول خدمت بودم بنا به دعوت مرحومدکتر محمد بهتی یکی از بنیانگذاران کلینیک آلرژی و بعدا بنا به دعوت همکار محترم دکتر شفائیان مدیرکل بهداری شهداری با سمت سر جراح در بیمارستان شماره ۱ شهرداری- واقع در خیابان مولوی- به مدت ۵ سال با همکاری سایر متخصصان جراحی عمومی و در ورت لزوم به جراحی ریه پرداختم.

کارهای دیگر:

  1. هنگامی که دانشجوی پزشکی بودم برای بالا بردن اطلاعات عمومی هموطنان- چنانچه در سایر ممالک پیشرفته معمول است مقالات علمی می نوشتم. بیشتر مقالات که در روزنامه اطلاعات و مجله اطلاعات هقتگی چاپ می شد درباره فوریت های پزشکی ومراقبت های قبل از عمل بود.

گاهی هم مقالات ادبی می نوشتم.

در همین دوران تصیلی دانشکد پزشکی دوکتاب از فرانسه ترجمه کردم : یکی اسرار مرگ نوشته منجم و فیلسوف فرانسوی Flamarion و دیگری کار فکریو اراده نوشتن روان شناس

فرانسوی   .jule payot

  1. با بگاه ترجمه و نثر کتاب( موسسه انتشارات فرانگلین) کاری داشته ام:حاصل این همکاری سه ترجمه زیر از کتاب های انگلیسی زبان است.

الف: یک فصل از ((کتاب هایی که دنیا را تغییر داده اند)) درباره کشف جریان خون توسط ویلیام Harvey    انگلیسی ترجمه کرده ام.

ب: کتاب رود زندگی the living river نوشته ایزاک آسیموف را که شرح جریران خون برای بالا بردن اطلاعات طبی مردم بود ترجمه کرده ام.

پ: کتاب بدن انسان human body نوشته eclith speroul مثل کتاب رود زندگی برای بالا بردن اطلاعات عمومی مردم نوشته شده است. هر سه این کتاب ها توسط موسسه انتشارات فرانکلین برای ترجمه به اختیار اینجانب گذارده شد.

ترجمه چند فصل از کتاب جراحی La Philosophie de Chirurgie نوشته جراح و نویسنده معروف فرانسه prof.rene leriche که در مجل جراحی که امتیازش به نام های دکتر تقی میلانی رئیس بهداری و بیمارستان بانک ملی بود به چاپ رسید.

عضو کالج بین المللی جراحان، با رتبه  fellow بوده ام. قبل از انقلاب هر وقت که جراان عضو این کالج به ایران می آمدند از طرف دانشگاه تهران از اینجانب دعوت می شد که کارهای خود را به انگلیسی معرفی کنم

یکی از کارهای این جانب در جراحی ریه های مسلول عمل حفره های حجیم که در زبان فرانسوی به جای ((حفره)) از کاربرد کلمه ((غار)) استفاده می کنند می باشد. ادعا نمی کنم ، خیال می کنم که تکنیک بنده مورد پسند یکی از جراحان یه این کالج قرار گرفت که جزئیات آن را جداگانه برای ایشان شرح دادم.

دوباره در سفر به مشهد مقدس –  بنا به دعوت آقای دکتر سامی راد رئیس دانشکده پزشکی مشهد کارهای خود را عرضه کرده ام. یک بار هم در حضورهای پروفسور Boulvin استاد دانشکده پزشکی مشهد که از بلژیک به ایران آمدند، مسلمان شدند- در مشد مقدس خدمت کردند و درگذشتند بنا به دعوت ایشان یک عمل ریه انجام دادم که ادعا نمیکنم بلکه خیال می کنم که مورد قبول آن مرحوم قرار گرفت.

در سال ۱۳۵۲ کتاب ادبی لاغری به نام یک سوال توسط انتشارات توس به چاپ رساندم و از این تاریخ به بعد جز مطالعه و هفته ای سه روز کار فقط صبحها در مطب، کاری انجام نداده ام.

         

.

دسته‌ها
پزشکان معاصر

زندگی نامه دکتر محمد مهدی حفیظی

استاد جراحی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران

متولد پنجممرداد ماه ۱۳۱۲ در شهر یزد. فرزند آخر خانواده، دارای چهار خواهر و یک برادر. پدرم به شغل تجارت در یزد مشغول بود.

برادرم زنده یاد دکتر محمد علی حفیظی مقارن تولدم جهت ورود به دانشکده پزشکی به تهران عزیمت کرده بود.

چند سال بعد از تولدم، خانواده ما به تهران نقل مکان نمودند.

دوران دبستان در دبستان غضائری و دوران دبیرستان در دبیرستان مروی تهران گذشت. در امور اجتماعی و فوق برنامه دبیرستان، شرکت فعال داشتم از همان سالها به ادبیات علاقه مند بودم و در نوشتن مقاله و انشاء در دبیرستان شهرتی یافتم. قرائت انشاءهای مطول من گاهی تمام وقت یک کلاس را می گرفت و گای بقیه آن به دفعه بعد موکول می شد. در انتخابات انجمن ادبی دبیرستان با وجودیکه کلاس ششم ادبی- وجود داشت، اینجانب در سال پنجم به سمت رئیس انجمن ادبی برگزیده شدم. به اتفاق سایر اعضاء هیأت مدیره انجمن ادبی بعد از اتمام کلاس درس، ساعتها در دبیرستان جهت برگزاری کنفرانس؛ نمایش؛ تدوین سالنامه و تدوین روزنامه دیواری فعالیت می کردم.

در همان زمان نخست وزیری رزم آراء که مخالف ملی شدن صنعت نفت بود، در میتینگ میدان بهارستان، راجع به ملی شدن صنعت نفت سخنرانی کردم.

(سال پنجم دبیرستان، حدود سال ۱۳۲۹ قبل از نخست وزیری دکتر محمد مصدق)

در همان زمان با بسیاری از آثار نویسندگان بزرگ ایران و بعضی از نویسندگان جهان آشنا شدم. یکی از علائق من که هنوز هم ادامه داردف خرید، جمع آوری و مطالعه کتاب بود. در بسیاری ازانجمن های ادبی و اجتماعی و علمی آن زمان شرکت می کردم و هم اکنون نیز این فعالیت ادامه دارد.

یکی از دبیران ارزنده ما در دبیرستان مروی، مرحوم دکتر عبدالحسین زرین کوب، همواره مشوق من بود.علاوه بر عضویت در کتابخانه ملی، با توصیه آقای زرین کوب، کارت عضویت کتابخانه مجلس شورای ملی آن زمان را که تهیه آن مشکل بود به دست آوردم.

اولین تدریس من در آموزشگاه سرافراز تهران بود در سال آخر دبیرستان.

در سال ۱۳۳۲، بعد از موفقیت در کنکور؛ به دانشکده پزشکی وارد شدم.

همزمان با تحصیل در دانشکده پزشکی، دو سال دانشجوی علوم تربیتی دانش سراهای تهران بودم.

در سال تحصیلی ۳۸-۱۳۳۷ از دانشکده پزشکی تهران فارغالتحصیل شدم.

دوران انترنی را در بخش داخلی بینارستان رازی ب ریاست آقای دکتر مهدی آذر، بخش زنان به ریاست آقای دکتر جهانشاه صالح، چشم را به ریاست آقای پرفسور شمس در بیمارستان فرابی طی کردم.

پایان نامه دکترای پزشکی خود را در باب((سرطان دهانه زهدان)) به راهنمایی آقای دکتر جهانشاه صالح از تصویب هیأت ژوری گذراندم.

از سال ۱۳۳۸ دوره  چهار ساله آسیستان افتخاری (دستیاری) جراحی را جهت کسب تخصص جراحی، در بیمارستان سینا که از مهمترین مراکز جراحی ایران و تحت نظر جناب پرفسور عدل اداره می شد طی کردم.

از سال ۱۳۴۲ موفق به اخذ دیپلم تخصی از جراحی عمومی شدم و همان زمان به استادیاری جراحی عمومی بیمارستان سینا برگزیده شدم.

در سال ۱۳۴۵ جهت تکمیل تحصیلات و کسب معلومات، بیشتر به انگلستان مسافرت کردم (مأموریت علمی از طرف دانشگاه تهران) و متجاوز از یک سال و نیم در بهترین بیمارستان های دانشگاهی لندن مشغول بودم.

سمت ها  مسولیت ها:

  • جراح بیمارستان شهرداری و درمانگاه سیمان شمال (تهران) بین سالهای ۱۳۴۱-۱۳۴۰
  • استادیار دانشگاه تهران از سال ۱۳۴۸ تا سال ۱۳۶۶
  • سرپرستی بخش جراحی ۵ بیمارستان سینا سال ۱۳۶۱
  • استاد جراحی دانشکده پزشکی تهران    1366
  • رئیس بخش جراحی                             1370

 

عضویت در انجمنهای علمی و مجامع دیگر:

  • عضو جامعه جراحان ایران               1369
  • عضو جامعه بین المللی جراحان        1991 میلادی
  • عضویت در هأت مدیره انتخابی جامعه جراحان ایران از سال ۱۳۶۹ که تا کنون یعنی سال ۱۳۷۰ ادامه دارد.
  • عضو هیأت تحریریه مجله گزیده ای جراحی عمومی و تخصصی از سال ۱۳۷۷

 

عضویت های دیگر

  • نماینده دانشکده پزشکی در وزارت بهداری جهت صدور پروانه موسسات پزشکی ۱۳۶۱
  • عضو کمیسیون پزشکی دانشگاه تهران۱۳۵۷
  • عضو هیدت علمی کنگره پزشکی ابن سینا ۱۳۶۸
  • عضو کمیسیون ترفیعات و انتصابات در پزشکی دانشگاه تهران
  • نماینده دانشکده پزشکی در جامعه هیأت علمی دانشگاه تهران ۱۳۵۶
  • عضو هیاأت علمی جامعه جراحان ایران

 

 

سایر فعالیت های اجتماعی:

  • برگزار کننده جلسات ماهانه جامعه پزشکان یزدی مقیم تهران
  • عضو یأت مدیره و قائم مقام، جامعه یزدیهای مقیم تهران
  • سفرهای علمی: به انگلستان، فرانسه، اسپانیا، سوئیس و هندوستان
  • شرکت در جبهه، از سالهای ابتدای شروع جنگ تا پایان جنگ، هر سال به مدت یک ماه

( اهواز، خرم آباد)

 

مقالات و تحقیقات:

کلانژیوگرافی از راه پوست که جهت تشخیص بیماریهای صفراوی بخصوص در صدمات راههای صفراوی حائز اهمیت است، برای اولین بار در بیمارستان سینا انجام دادم.

 

طرح تحقیقاتی در موارد اورژانس بیمارستان سینا:

  • مقالت خارجی و داخلی             حدود ۳۰ مقاله
  • کنفرانس در مجامع علمی          حدود ۶مورد
  • راهنمایی پایان نامه های دکترای پزشکی وتخصصی  حدود ۳۰ مورد

 

مهمترین دوران فعالیت اینجانب متجاوز از ۳۵ سال در بیمارستان سینا، وابسته به دانشکده پزشکی دانشگاه تهران طی شده است. در عرض این مدت همواره سعی من بر این بوده است که در امر آموزش دانشجویان، رزیدنت ها، اخلاق پزشکی و امور درمان و رسیدگی به بیماران و مجروحان نهایت کوشش را انجام دهم تا آنجا که مقدور بوده است خدمت کنم.

خدمت به مردمی که از اقصی نقاط کشور به بیمارستان سینا مراجعه می کنند و بیمارستان سینا ملجاء و پناهگاه مطمئن و در عین حال رایگان جهت آنها به حساب می آمد. از اهم فعالیتهای جراحان بیمارستان سینا بود.

افتخار ما بر این بود که بدون چشم داشت مالی در تعلیم و تربیت دانشجویان و درمان بیماران نهایت کوشش و همت را بخرج دهیم. و هم اکنون خوشوقتم  احساس می کنم که با سر بلندی این خدمات ارزنده را انجام داده ام.

در حال حاضر در بیمارستان فرهنگیان تهران و بخش خصوصی مشغول خدمت می باشم دارای سه فرزند : یک دختر دندانپزشک و دو پسر دانشجوی عمران می باشم.

سی سال در جوار مطب زنده یاد دکتر محمد علی حفیظی برادر گرامی که از افتخارات تاریخ پزشکی ایران محسب است مطب داشتم و سعی کردم تا آنجا که بتوانم از خرمن بی پایان فضل و کمال و اخلاق بزرگوار ایشان خوشه ای فراهم کنم.

تا چه قبول افتد و چه در نظر آید

 

 

.

دسته‌ها
پزشکان معاصر

زندگی نامه دکتر محمد علی حفیظی

رئیس دانشکده پزشکی دانشگاه تهران

دکتر محمدعلی حفیظی از پزشکان خوشنام عصر ما، محبوب پزشکان و دردمندان، عزیز مصر وجود و شفا بخش آسیب دیدگان بود. او در سال ۱۲۹۴ در یزد زاده شد. تحصیلات ابدایی و متوسطه را در دبیرستان ایرانشهر یزد به پایان برد و دو سال در دانشکده حقوق به تحصیل پرداخت و در سال ۱۳۱۲ وارد دانشکده پزشکی شد و در سال ۱۳۱۸ آن را به پایان رسانید. خدمت وظیفه را در زابل و خاش انام داد و در سال ۱۳۲۱ به دانشکده پزشکی منتقل و در کتابخانه آن به خدمت پرداخت. در سال ۱۳۲۵ متخصص بیماریهای کودکان شد و در سال ۱۳۲۷ رئیس درمانگاه و سردبیر دانشکد پزشکی شد و پس از طی مراحل آموزشی در سال ۱۳۴۵ به ریاست دانشکده پزشکی تهران رسید. به مدت ۱۷ سال دبیر کل نظام پزشکی بود پس از مرگش که در آبان ۱۳۷۱ اتفاق افتاد مراسم ترحیم مفصلی با شرکت انبوهی از پزشکان در مسجد امام حسن عسگری در سهروردی برگزار شد که عبور و مرور در آن خیابان ساعتها بند آمده بود.

پزشکی در ایران در نیم قرن اخیر با نام دکتر حفیظی آمیخته است. چه او متجاوز از پنجاه  و دو سال   عمر پر برکت خود را در خدمت جامعه دانشگاهی و اعتلای حرفه پزشکی نهاد.

استاد دکتر حفیظی مدت پانزده سال در مرتبت سردبیری دانشکده پزشکی فعالیت کرد و با روسای مختلف و معروفی همچون دکتر جواد آشتیانی، دکتر منوچهر اقبال، دکتر احمد فرهاد و دکتر جهانشاه صالح که بدون شک دارای سلیقه های متفاوت بودند همکاری کرد و خاضعانه، بی ریا و با وفا داری کامل در خدمت آنان بود. ولی معروف بود که عملا اداره دانشکده با سردبیر است. در آن زمان نه تنها دانشکده پزشکی تهران  بلکه دانشکده های پزشکی نوپای شهرستانهای تبریز، مشهد، افهان و شیراز عملا از رهبری دانشگاه تهران استفاده می کردند. لذا وسعت فعالیت دکتر حفیظی در سطح کشور بود.

از خصائل  جالب و برجسته دکتر حفیظی منظم بودن در کار و مقید بودن به انجام وظیفه به حد کمال بود. همیشه در محل کار خود حضور داشت. از امکانات سفرهای خارج از کشور به حداقل (دو یا سه بار در مدت بیست و یک سال آن هم برای شرکت در کنفرانس روسای دانشگاههای پزشکی یا آموزش به مدت چند روز) اکتفا نمود. از اول صبح تا دیر وقت بعد از ظهر در دانشکده بود و اطاقش همیشه بر روی اربای رجوع، دانشجو، استاد و مردم عادی باز بود. هر کس به آسانی می توانست وارد اطاقش شود و او را ملاقات کند  مسائل خود را مطرح نماید.

مجاور اطاق سر دبیر، اطاق استادان قرار داشت. در آن زمان اکثر دروس نظری در تالارهای دانشکده پزشکی تدریس می شد و استادان بالینی از بیمارستانها، استادان علوم پایه از بخش هی دانشکده پزشکی، به اآن اطاق می آمدند و پس از اندکی استراحت به کلاس درس می رفتند. در این فاصله مسائل مربوط به بخش خود را با دکتر حفیظی حل و فصل می کردند. دکتر حفیظی در مورد شروع و خاتمه کلاسها و حضور غیاب دانشجویان و شرکت استادان مطابق برنامه خیلی دقیق بود. هیچ کلاسی نبود که حفیظی از تشکیل و خاتمه آن بی اطلاع باشد.

در دوران طولانی سر دبیری دانشکده پزشکی، که باید گفت دانشکده نوجوان و نوپا بود، اکثر نظام نامه ها و آیین نامه های مربوط به خدمات پزشکی، ارداره بخش های بیمارستان، انتخاب دستیار، تربیت و تعیین افراد پیرانپزشکی و به کار گیری افراد در سطوح مخلف، خدمات پزشکی و آیین نامه های ترفیع و ارتقاء، مسافرتای علمی هیأت آموزشی دانشکده پزشکی توسط دکتر حفیظی تهیه می شد. آیین نامه ها بنا به بستگی به نوع آنها می بایست در شورای دائمی رکب از تعدادی از استادان به انتخاب شورای دانشگاه و مقامات قانون گذار خارج از دانشگاه به تصویب می رسید. استاد در تمام این موارد با پیگیری بی نظیر و توضیحات لازم موارد مربوطه را از تصویب می گذراند. اگر نگویم تمام ولی بیشتر آن قواعد و نظام نامه ها هم اکنون هم به قوت خود باقی است.

آموزش دانشجویان و کادر بیمارستانه به دقت مورد توجه دکتر حفیظی بود. او با ایجاد پستهای بازرسی یک کنترل شبانه روزی از بیمارستنها می کرد و خصوصا در مورد کشیک شب و خدمات سرپایی و درمانگاهی نهایت سعی را داشت و در تمام موارد از خشونت خودداری داشت و بنا به سنت یزدی بودن بسیار آرام، صبور و نرم، ولی مطمئن و با جدیت مسائل را پیگیری و معایب را بر طرف می کرد.

در دوران طولانی سردبیری او، دانشگاه تهران همانند سایر سازمانها از نظر مالی در مضیقه بود. دکتر حفیظی سعی می رکد با آن بودجه ناچیز بهترین امکانات را فراهم آورد و از ولخرجیها و خاصه خرجیها جلوگیری کند. کارمندان اداری همکار دکتر حفیظی بسیار محدود و انگشت شمار، اما حقا از لاق ترین و قانع ترین افراد از نوع خود بودند و هریک در کار خود آنقد رتبحر داشتند که یقینا امکان تعیین جانشین برای آنها ناممکن بود. این کارمندان صدیق، خود را کاملا وقف پیشرفت و توسعه دانشکده پزشکی می کردند وهمیشه در محل کار خود حاضر و جوابگوی صحیح ارباب رجوع بودند.

قبل از برقاری کنکور سراسری، دانشکده پزشکی راسا کنکور پذیرش دانشجو را انجام می داد و در تمام این دوره ها دکتر حفیظی مسئول کنکور ورودی دانشکده پزشکی، دانپزشکی و دار سازی بود و با نهایت دقت و اطمینان با همان کارمندان کم از عهده این کار بر می آمد.بعدها که مقرارت کنکور سراسری کشور وضع شد، اکثرا آیین نامه ها و دستورالعملهای دانشکده پزشکی دانشگاه تهران به کار گرفته شد.

دکتر حفیظی در کتاب جامع خود به نام راهنمای دانشکده پزشکی، که الحق در نوع خود از متابهای با ارزش تاریخ پزشکی جدید است، کلیه این قواعد و آیین نامه را جمع آوری کرده است. دکتر حفیظی در اواخر عمر خود در دد بود کتاب مزبور را با تغییرات پیش آمده تجدید چاپ کند و امیدواریم فرزندش دکتر علی حفیظی و یا برادرش دکتر مهدی حفیظی استاد جراح دانشکده پزشکی تهران آن کار را ب پایان برسانند.

هنگامی که دکتر حفیظی در سال ۱۳۴۲ معون دانشکده پزشکی و در سال ۱۳۴۵ رئیس دانشکده پزشکی شد، کما فی السابق نظم و تربیت پیشین را از دست نداد و همواره همانند سردبیر دانشکده پزشکی ظاهر می شد. در گوشه ای از اطاق ریاست دانشکده پزشکی خارج از میز رئیس می نشست  و به کارها رسیدگی می کرد و اغلب معاونین و همکاران نیز در همان اطاق حضور داشتند. ر مدت قریب به شش سال دوره معونت و ریاست دانشکده پزشکی نشان داد که متعلق به مردم، دانشجو و استاد و برای خدمت به آنها است، نه ریاست بر آنها، خاضعانه و با حیای مخصوص به خود به کارها رسیدگی می کرد . در برخوردبا پرخاشگران و زیاده طلبان و مهاجمین به حقوق مردم ایستادگی داشت و مقاومت لجوانه اش زبانزد بود. ولی در مقابل دانشجویان، ضعفا، نیازمندان پدرانه به کمک آنها می شتافت. در تمام این مدت از مزایای قانون فولتایم دانشگاه( که از سال ۱۳۴۲ در دانشگاه متداول شده بود) استفاده نکرد. با همان قانون به اصطلاح پارت تایمی کارد کرد و بازنشسته شد. بخشی از بعد از ظهر و اوایل شب را منظما به مطب کوچک خود واقع در میدان شاهپور سابق، که مدتی هم منزل مسکونی اش بود، می رفت و به کار بیماران و دردمندان می پرداخت و با آنکه متخصص بیماریهای کودکان بود، هیچگاه به عنوان متخصص پولی اضافی دریافت نمی کرد و حتی پولی که به عنوان ویزیت به او داده می شد نگاه نمی کرد و گاهی نیز از کمک مالی به بیماران مستمند کوتاهی نداشت، برخی از دارو سازان محل کار شاد بودند. به گفته دکتر محمد شروین در عزای آن مرحوم:

طبیب خردمند و روشن ضمیر

مددیار بیمار و یزدان پرست

حفیظی پزشکی که با سعی او

بسی خسته جان از ملالت برست

و به گفته دکتر مرتضی مشایخی:

با تنی خسته بجز غم بیمار نداشت

آنکه جان داد بحق در ره بیمار کجاست

دکتر حفیظی پیشاز تشکیل سازمان نظام پزشکی ایران، به همراهی عده ای از استادان و صاحب نظران در تنظیم قانون نظام پزشکی  شرکت کرد. در اولین دوره انتخابات نظام پزشکی ایران به عنوان نماینده تهران در سازمان مرکزی برگزیده شد و در همان دوره به عنوان سر دبیر سازمان نظام پزشکی ایران از طرف منتخبین انتخاب کردید. کاری بزرگ در پیش بود و باید هر چه زودتر آیین نام و مقررات جدیدی وضع کرد. الحق دکتر حفیظی نهایت سعی را در این مورد نمود و اکثر آیین نامه های موجود دستاورد دکتر حفیظی است. دکتر حفیظی در همه انتخابات سازمان پزشکی شرکت کرد و هماره نام او در صدر جدل منتخبین قرار داشت.

دکتر حفیظی در مدت هفده سال به عنوان سردبیر کل سازمان نظام پزشکی( از سال ۱۳۴۸ تا ۱۳۶۵ ) مدافع جدی  خستگی ناپذیر حقوق جامعه، چه پزشکی و چه بیمار بود. او اعتقاد فراوان اشت که پزشکان علیرغم تمایلات سیاسی و اجتماعی متفاوت باید در مقام والای خود خدمتگزار جامه باشند و به درد بیماران برسند. به این مناسبات بود که عمیقا در دل پزشکان و بیماران قرار گرفت و هریک او را مدافع جدی خود می دانستند.

در طی این دوره هفده ساله دکتر حفیظی همیشه با دولتمردان و سازمانهای دولتی در اصطکاک بود، خصوصا مقابل مداخلات وزارت بهداری ایستادگی می کرد، و این باعث زحمت فراوان برای او شد با این حال ایشان با کمال شجاعت و صراحت در مقابل مداخلات غیر سالم به پا می خاست به گفته دکتر فرامرز گودرزی:

همیشه طرفدار مظلوم بود

به جان بسته خاک این بوم بود

جوانمردو آزاده و بردبار

شجاع و زبان آور و سازگا

دوره ریاست نظام پزشکی رحوم دکتر منوچهر اقبال که هر کس می توانست از خوان نعمت همت اواستفاده کند، دکتر حفیظی کوچکترین چشمداشتی نداشت و با اینکه از نظر مالی بی نیاز نبود به خرج خود( و با قرض) برای جراحی قلب به آمریکا رفت و پس از بارگشت علیرغم تویه پزشکان معالج خود باز به خدمت در نظام پزشکی بدون دریافت دستمزد ادامه داد و شبانه روز خود را وقف خدمت به مردم کرد و نظام پزشکی به زحمات او سر  سامان یافت. باز بنا به شعر دکتر گودرزی:

نظام گزشکی از اونام یافت

طبابت از او فر و انجام یافت

دکتر حفیظی عاشق کارش بود. عاشق مردم بود. عاشق خدمت بود. به گفته دکتر چوبک:

استاد عشق بود و طبیبی نکو خصال

نامش حفیظ و حافظ جمع و نظام ما

می گفت در نماز عشق به درگاه کبریا

خدمت به خلق حرفه و اصل و مرام ما

عشق نبی و مهر علی بود در دلش

وز این زلال عشق فشاندی به کام ما

دکتر حفیظی در زمان جنگ تحمیلی فرزند برومندش را از دست داد  و او این موضوع را با کمال شجاعت پذیرفت. باز به گفته دکتر گودرزی:

چو سوی جنان رفت فرخ پسر

توکل به حق کرد والا پدر

در آن ماتم، او همچو سروی سهی

به جا بود با شوکت و فرهی

دکتر محمد علی حفیظی مراحل خدمات دانشگای را از دستیاری تا استادی طی کرد و در سازمان نظام پزشکی هم بزرگ منشی و عشق به خدمت را مردانه نشان داد. کتر زرکش در ثنایش گفته است:

ما درس وفا از تو آموخته داریم

بر دل غم هجران توآسان تنوان کرد

در مرگ دکتر حفیظی جامه پزشکی ایران عزا دار شد، زیرا که یکی از فرزانه ترین و پخته ترین نسل پزشکی ایران را از دست داد. به گفته دکتر پازوکی:

گر حفیظی رفت نامش زنده و جاوید ماند

نامه اعمال او ثبت است در کن ومکان

 

.

دسته‌ها
پزشکان معاصر

زندگی نامه دکتر مصطفی حبیبی گلپایگانی

استاد کرسی آسیب شناسی دانشکده پزشکی

دکتر مصطفی حبیبی گلپایگانی را باید پدر آسیب شناسی ایران نام نهاد. حیف که در ریعان شباب در سن ۴۴ سالگی به مرض سکته قلبی در بخش دکتر عزیزی با دردی جانکاه که بعدا دکتر عزیزی راوی آن جهان ما بدرود گفت وشاگردانش را در عزایش به ماتم نشاند. که هنوز از اومی گویند و از کارهایش و خدماتش در تاسیس آن رشته واوین قدمهایش در برپایی کرسی آسیب شناسی.

در یکی از روزهای سال ۱۲۸۳ در خانه میرزا محمد علی خان گلپایگانی نوزادی قدم به عرصه وجود نهاد که نام او را مصطفی  گذاشتند. میرزا محمد علی خان گلپایگانی اهل علم بود و در وزارت معارف کار می کرد. مقتضی چنین است که اهل عالم از مال دنیا نصیب و بهره ای نداشته باشند. میرزا محمد علی خان هم از این قانون مستثنی نبود. مصطفی خان کوچولو در خانه اجاره ای کوچه باغ مروی دوران طفولیت را گذرانید. موقع مدرسه رفتنش رسید. مدرسه اقدسیه نزدیک بود . برای تحصیلات ابتدایی مقدماتی به آن مدرسه رفت. شاگرد خوبی بود. پس از اتمام تحصیلات ابتدایی به مدرسه دارالفنون داخل شد. مصطفی جدی و ساعی بود، معلمینش او را دوست داشتند. در سال ۱۳۰۴ در امتحانات نایی دوره متوسطه شرکت کرد و دیپلم متوسطه شعبه علمی را گرفت. در مدرسه ناصر خسرو تاریخ طبیعی درس می داد و به حدی خوب درس می داد که مدیران مدارس دیگر هم به فکر افتادند از وجودش بهره مند شوند.

طولی نکشید در مدرسه ثروت و چندمدرسه دیگر به تدریس پرداخت. آقا مصطفی خان قانع نبود میل داشت طبیب شود. به این جهت وارد مدرسه طب شد از طرفی درس می خواند و از طرفی درس     می داد. در مدارس متوسطه معلم زبر دستی بود و در مدرسه طب شاگردی جدی و ساعی به شمار   می آمد. در سلال ۱۳۰۶ به سمت منشی دوم اداره طب قانونی مرکز انتخاب گردید. در تاریخ ۱۱ آبان ماه ۱۳۰۶ در انتخابات اکستر نا شرکت کرد و به او اجازه داده شد مدت یک سال در مریضخانه دولتی به سمت معاون طبیب دوم خدمت کند. قانون اعزام سالی صد نفر دانشجو به خارج به تصویب رسید. او در امتحانی ه برگزار شد شرکت کرد و پذیرفته گردید و با عده ای دیگر عازم فرانسه شد ابتدا در برد و سپس در پاریس به تحیل پزشکی مشغول شد و در ۱۶ مه ۱۹۳۵ به درجه دکترای پزشکی نایل آمد و پایان نامه خود را راجع به تشخی اورام پستان به وسیله عبور اشعه نور نگاشت و موفق به اخذ مدال علمی از نوع برنز گردید.

برای احراز تخصص در رشته آسیب شناسی وارد انستیتوی سرطان و آزمایشگاه آسیب شناسی گردید و با موفقیت به پایان برد و در سال ۱۳۱۵ وارد تهران شد و برای اولین مرتبه به تاسیس آزمایشگاه تشریح مرضی در منزل خود اقدام کردد و برای تدریس نسج شناسی و جنین شناسی در دانشکده پزشکی مأموریت یافت و کتبی در این زمینه برای دانشجویان نوشت و بالاخره استاد رئیس درمانگاه آسیب شناسی گردید بعدا معاون دانشکده پزشکی شد و با کمال تأسف در روز پنجشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۲۷ به سکته قلبی در گذشت.

فوت رادمرد بزرگ تاریخ پزشکی چون مرحوم دکتر حبیبی ضایعه بزرگ و زیان جبران ناپذیری بد که بر پیکر علم و فرهنگ این کشور فرود آمد. استاد عزیز شادروان دکتر مصطفی حبیبی از اساتید عالیقدر و بی نظیر و وجودش چون چراغی تابان و مشعلی فروزان بود که محیط دانشگاه به خوصو دانشکده پزشکی را منور می ساخت. پشتکار و فعالیت خستگی ناپذیر آن مرحوم باید نمونه و سرمشق جوانان این کشور باشد. گرجه او خود در راه جان گرایم را از دست داد بخش آسیب شناسی دانشکده پزشکی که آن مرحوم موجد و موسسش بود پس از سالها به صورتی در آمده است که مایه سر افرازی دانشگاه و دانشگاهیان می باشد.

کتب ذیقیمت و آثار گرانبهای که چون جواهری درخشان بر پیشانی انشگاه می درخشد بر هوش و ذکاوت آن مرحوم دلیل قاطعی است. و این نکته بر خرده گیران باید روشن شود که ایرانی از حیث استعداد از ملل متمدن عقب نبوده و کسانی هم در میان آنها پیدا می شوند که با وجود نداشتن وسیله و مشوق، آثار و قریحه خود را ظاهر می شازند و مایه غبطه ذیگران واقع می شوند. افسوس که دست اجل مهلت نداد و این درخت برومند را قبل از اینکه دیگران از آن بهره کافی و استفاده وافی را ببرند از بیخ و بن برکن و الحق چه خوش گلی را انتخاب کرد که هیچ خاری همراه نداشت. اما تا بر چهره داشنگاه ستاره درخشان بخش آسیب شناسی می درخشد و تا چشم بینندگان اثرات بی مانند حبیبی را می خواند او زنده و جاوید است.

 

زندگی چیست خون دل خوردن

اولش رنج و آخرش مردن

 

.