اسکندر

آزمودن اسکندر جام کید را

ازان پس بفرمود کان جام زرد

بیارند پر کرده از آب سرد

همى خورد زان جام زر هر کس آب

ز شبگیر تا بود هنگام خواب‏

بخوردند آب از پى خرّمى

ز خوردن نیامد بدو در کمى‏

بدان فیلسوف آن زمان شاه گفت

که این دانش از من نباید نهفت‏

که افزایش آب این جام چیست

نجومیست گر آلت هندویست‏

چنین داد پاسخ که اى شهریار

تو این جام را خوار مایه مدار

که این در بسى سالیان کرده‏اند

بدین در بسى رنجها برده‏اند

ز اختر شناسان هر کشورى

بجایى که بد نامور مهترى‏

بر کید بودند کین جام کرد

بروز سپید و شب لاژورد

ازان پس بفرمود کان جام زرد

بیارند پر کرده از آب سرد

همى خورد زان جام زر هر کس آب

ز شبگیر تا بود هنگام خواب‏

بخوردند آب از پى خرّمى

ز خوردن نیامد بدو در کمى‏

بدان فیلسوف آن زمان شاه گفت

که این دانش از من نباید نهفت‏

که افزایش آب این جام چیست

نجومیست گر آلت هندویست‏

چنین داد پاسخ که اى شهریار

تو این جام را خوار مایه مدار

که این در بسى سالیان کرده‏اند

بدین در بسى رنجها برده‏اند

ز اختر شناسان هر کشورى

بجایى که بد نامور مهترى‏

بر کید بودند کین جام کرد

بروز سپید و شب لاژورد

همى طبع اختر نگه داشتند

فراوان درین روز بگذاشتند

تو از مغنیاطیس گیر این نشان

که او را کسى کرد ز آهن کشان‏

بطبع این چنین هم شدست آب کش

ز گردون پذیرد همى آب خوش‏

همى آب یابد چو گیرد کمى

نبیند بروشن دو چشم آدمى‏

چو گفتار دانا پسند آمدش

سخنهاى او سودمند آمدش‏

چنین گفت پیران میلاد را

که من عهد کید از پى داد را

همى نشکنم تا بماند بجاى

همى پیش او بود باید بپاى‏

که من یافتم زو چنین چار چیز

بروبر فزونى نجوییم نیز

دو صد بارکش خواسته بر نهاد

صد افسر ز گوهر بران سر نهاد

بکوه اندر آگند چیزى که بود

ز دینار و ز گوهر نابسود

چو در کوه شد گنجها ناپدید

کسى چهره آگننده ندید

همه گنج با آنک کردش نهان

ندیدند زان پس کس اندر جهان‏

ز گنج نهان کرده بر کوهسار

بیاورد با خویشتن یادگار

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *