اسکندر

پاسخ کید به نامه اسکندر و نمایاندن چهار چیز شگفت

چو نامه بر کید هندى رسید

فرستاده پادشا را بدید

فراوانش بستود و بنواختش

بنیکى بر خویش بنشاختش‏

بدو گفت شادم ز فرمان اوى

زمانى نگردم ز پیمان اوى‏

و لیکن برین گونه ناساخته

بیایم دمان گردن افراخته‏

نباشد پسند جهان آفرین

نه نزدیک آن پادشاه زمین‏

هم آنگه بفرمود تا شد دبیر

قلم خواست هندى و چینى حریر

چو نامه بر کید هندى رسید

فرستاده پادشا را بدید

فراوانش بستود و بنواختش

بنیکى بر خویش بنشاختش‏

بدو گفت شادم ز فرمان اوى

زمانى نگردم ز پیمان اوى‏

و لیکن برین گونه ناساخته

بیایم دمان گردن افراخته‏

نباشد پسند جهان آفرین

نه نزدیک آن پادشاه زمین‏

هم آنگه بفرمود تا شد دبیر

قلم خواست هندى و چینى حریر

مران نامه را زود پاسخ نوشت

بیاراست بر سان باغ بهشت‏

نخست آفرین کرد بر کردگار

خداوند پیروز و به روزگار

خداوند بخشنده و دادگر

خداوند مردى و هوش و هنر

دگر گفت کز نامور پادشا

نپیچد سر مردم پارسا

نشاید که داریم چیزى دریغ

ز دارنده لشکر و تاج و تیغ‏

مرا چار چیزست کاندر جهان

کسى را نبود آشکار و نهان‏

نباشد کسى را پس از من بنیز

بدین گونه اندر جهان چار چیز

فرستم چو فرمان دهد پیش اوى

ازان تازه گردد دل و کیش اوى‏

ازان پس چو فرمایدم شهریار

بیایم پرستش کنم بنده وار

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن