هفت خوان اسفندیار

خوان هفتم گذشتن اسفندیار از رود و کشتن گرگسار را

چو یک پاس بگذشت از تیره شب

بپیش اندر آمد خروش جلب‏

بخندید بر بارگى شاه نو

ز دُم سپه رفت تا پیش رو

سپهدار چون پیش لشکر رسید

یکى ژرف دریاى بى‏بن بدید

هیونى که بود اندران کاروان

کجا پیش رو داشتى ساروان‏

همى پیش رو غرقه گشت اندر آب

سپهبد بزد چنگ هم در شتاب‏

گرفتش دوران برکشیدش ز گل

بترسید بد خواه ترک چگل‏

بفرمود تا گرگسار نژند

شود داغ دل پیش بر پاى بند

بدو گفت کاى ریمن گرگسار

گرفتار بر دست اسفندیار

چو یک پاس بگذشت از تیره شب

بپیش اندر آمد خروش جلب‏

بخندید بر بارگى شاه نو

ز دُم سپه رفت تا پیش رو

سپهدار چون پیش لشکر رسید

یکى ژرف دریاى بى‏بن بدید

هیونى که بود اندران کاروان

کجا پیش رو داشتى ساروان‏

همى پیش رو غرقه گشت اندر آب

سپهبد بزد چنگ هم در شتاب‏

گرفتش دوران برکشیدش ز گل

بترسید بد خواه ترک چگل‏

بفرمود تا گرگسار نژند

شود داغ دل پیش بر پاى بند

بدو گفت کاى ریمن گرگسار

گرفتار بر دست اسفندیار

نگفتى که ایدر نیابى تو آب

بسوزد ترا تابش آفتاب‏

چرا کردى اى بد تن از آب خاک

سپه را همه کرده بودى هلاک‏

چنین داد پاسخ که مرگ سپاه

مرا روشنایست چون هور و ماه‏

چه بینم همى از تو جز پاى بند

چه خواهم ترا جز بلا و گزند

سپهبد بخندید و بگشاد چشم

فرو ماند زان ترک و بفزود خشم‏

بدو گفت کاى کم خرد گرگسار

چو پیروز گردم من از کارزار

برویین دژت بر سپهبد کنم

مبادا که هرگز بتو بد کنم‏

همه پادشاهى سراسر تراست

چو با ما کنى در سخن راه راست‏

نیازارم آن را که فرزند تست

هم آن را که از دوده پیوند تست‏

چو بشنید گفتار او گرگسار

پر امّید شد جانش از شهریار

ز گفتار او ماند اندر شگفت

زمین را ببوسید و پوزش گرفت‏

بدو گفت شاه آنچ گفتى گذشت

ز گفتار خامت نگشت آب دشت‏

گذرگاه این آب دریا کجاست

بباید نمودن بما راه راست‏

بدو گفت با آهن از آبگیر

نیابد گذر پرّ و پیکان تیر

تهمتن فرو ماند اندر شگفت

هم اندر زمان بند او برگرفت‏

بدریاى آب اندرون گرگسار

بیامد هیونى گرفته مهار

سپهبد بفرمود تا مشک آب

بریزند در آب و در ماهتاب‏

بدریا سبک بار شد بارگى

سپاه اندر آمد بیکبارگى‏

چو آمد بخشکى سپاه و بنه

ببد میسره راست با میمنه‏

بنزدیک رویین دژ آمد سپاه

چنان شد که فرسنگ ده ماند راه‏

سر جنگ جویان بخوردن نشست

پرستنده شد جام باده بدست‏

بفرمود تا جوشن و خود و گبر

ببردند با تیغ پیش هژبر

گشاده بفرمود تا گرگسار

بیامد بپیش یل اسفندیار

بدو گفت کاکنون گذشتى ز بد

ز تو خوبى و راست گفتن سزد

چو از تن ببرّم سر ارجاسپ را

درخشان کنم جان لهراسپ را

چو کهرم که از خون فرشیدورد

دل لشکرى کرد پر خون و درد

دگر اندریمان که پیروز گشت

بکشت از دلیران ما سى و هشت‏

سرانشان ببرّم بکین نیا

پدید آرم از هر درى کیمیا

همه گورشان کام شیران کنم

بکام دلیران ایران کنم‏

سراسر بدوزم جگرشان بتیر

بیارم زن و کودکانشان اسیر

ترا شاد خوانیم ازین گر دژم

بگوى آنچ دارى بدل بیش و کم‏

دل گرگسار اندران تنگ شد

روان و زبانش پر آژنگ شد

بدو گفت تا چند گویى چنین

که بر تو مبادا بداد آفرین‏

همه اختر بد بجان تو باد

بریده بخنجر میان تو باد

بخاک اندر افگنده پر خون تنت

زمین بستر و گرد گرد پیراهنت‏

ز گفتار او تیز شد نامدار

بر آشفت با تنگ دل گرگسار

یکى تیغ هندى بزد بر سرش

ز تارک بدو نیم شد تا برش‏

بدریا فگندش هم اندر زمان

خور ماهیان شد تن بد گمان‏

و ز ان جایگه باره را بر نشست

بتندى میان یلى را ببست‏

ببالا بر آمد بدژ بنگرید

یکى ساده دژ آهنین باره دید

سه فرسنگ بالا و پهنا چهل

بجایى ندید اندر او آب و گل‏

بپهناى دیوار او بر سوار

برفتى برابر بروبر چهار

چو اسفندیار آن شگفتى بدید

یکى باد سرد از جگر برکشید

چنین گفت کاین را نشاید ستد

بد آمد بروى من از راه بد

دریغ این همه رنج و پیکار ما

پشیمانى آمد همه کار ما

بگرد بیابان همه بنگرید

دو ترک اندران دشت پوینده دید

همى رفت پیش اندرون چار سگ

سگانى که گیرند آهو بتگ‏

ز بالا فرود آمد اسفندیار

بچنگ اندرون نیزه کارزار

بپرسید و گفت این دژ نامدار

چه جایست و چندست بر وى سوار

ز ارجاسپ چندى سخن راندند

همه دفتر دژ برو خواندند

که بالا و پهناى دژ را ببین

درى سوى ایران دگر سوى چین‏

بدو اندرون تیغ زن سى هزار

سواران گردنکش و نامدار

همه پیش ارجاسپ چون بنده‏اند

بفرمان ورایش سرافگنده‏اند

خورش هست چندانک اندازه نیست

بخوشه درون بار اگر تازه نیست‏

اگر در ببندد بده سال شاه

خورش هست چندانک باید سپاه‏

و گر خواهد از چین و ما چین سوار

بیاید برش نامور صد هزار

نیازش نیاید بچیزى بکس

خورش هست و مردان فریادرس‏

چو گفتند او تیغ هندى بمشت

دو گردنکش ساده دل را بکشت‏

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *