رزم ايرانيان و تورانيان
شمردن کىخسرو، پهلوانان را
بگشت اندرین نیز گردان سپهر
چو از خوشه خورشید بنمود چهر
ز پهلو همه موبدانرا بخواند
سخنهاى بایسته چندى براند
دو هفته در بار دادن ببست
بنوّى یکى دفتر اندر شکست
بفرمود موبد بروزى دهان
که گویند نام کهان و مهان
نخستین ز خویشان کاوس کى
صد و ده سپهبد فگندند پى
سزاوار بنوشت نام گوان
چنانچون بود در خور پهلوان
بگشت اندرین نیز گردان سپهر
چو از خوشه خورشید بنمود چهر
ز پهلو همه موبدانرا بخواند
سخنهاى بایسته چندى براند
دو هفته در بار دادن ببست
بنوّى یکى دفتر اندر شکست
بفرمود موبد بروزى دهان
که گویند نام کهان و مهان
نخستین ز خویشان کاوس کى
صد و ده سپهبد فگندند پى
سزاوار بنوشت نام گوان
چنانچون بود در خور پهلوان
فریبرز کاوسشان پیش رو
کجا بود پیوسته شاه نو
گزین کرد هشتاد تن نوذرى
همه گرزدار و همه لشکرى
زرسپ سپهبد نگهدارشان
که بردى بهر کار تیمارشان
که تاج کیان بود و فرزند طوس
خداوند شمشیر و گوپال و کوس
سه دیگر چو گودرز کشواد بود
که لشکر براى وى آباد بود
نبیره پسر داشت هفتاد و هشت
دلیران کوه و سواران دشت
فروزنده تاج و تخت کیان
فرازنده اختر کاویان
چو شصت و سه از تخمه گژدهم
بزرگان و سالارشان گستهم
ز خویشان میلاد بد صد سوار
چو گرگین پیروزگر مایهدار
ز تخم لواده چو هشتاد و پنج
سواران رزم و نگهبان گنج
کجا بُرته بودى نگهدارشان
برزم اندرون دست بردارشان
چو سى و سه مهتر ز تخم پشنگ
که رویین بدى شاهشان روز جنگ
بگاه نبرد او بدى پیش کوس
نگهبان گردان و داماد طوس
ز خویشان شیروى هفتاد مرد
که بودند گردان روز نبرد
گزین گوان شهره فرهاد بود
گه رزم سندان پولاد بود
ز تخم گرازه صد و پنج گرد
نگهبان ایشان هم او را سپرد
کنارنگ و ز پهلوانان جزین
ردان و بزرگان با آفرین
چنان بد که موبد ندانست مر
ز بس نامداران با برز و فر
نوشتند بر دفتر شهریار
همه نامشان تا کى آید بکار
بفرمود کز شهر بیرون شوند
ز پهلو سوى دشت و هامون شوند
سر ماه باید که از کرّ ناى
خروش آید و زخم هندى دراى
همه سر سوى رزم توران نهند
همه شادمانى و سوران نهند
نهادند سر پیش او بر زمین
همه یک بیک خواندند آفرین
که ما بندگانیم و شاهى تراست
در گاو تا برج ماهى تراست