خسرو پرویز

پوزش پدر خواستن خسرو

چو پنهان شد آن چادر آبنوس

بگوش آمد از دور بانگ خروس‏

جهانگیر شد تا بنزد پدر

نهانش پر از درد و خسته جگر

چو دیدش بنالید و بردش نماز

همى بود پیشش زمانى دراز

بدو گفت کاى شاه بنا بختیار

ز نوشین روان در جهان یادگار

تو دانى که گر بودمى پشت تو

بسوزن نخستى سرانگشت تو

نگر تا چه فرمایى اکنون مرا

غم آمد ترا دل پر از خون مرا

گر ایدونک فرمان دهى بر درت

یکى بنده‏ام پاسبان سرت‏

چو پنهان شد آن چادر آبنوس

بگوش آمد از دور بانگ خروس‏

جهانگیر شد تا بنزد پدر

نهانش پر از درد و خسته جگر

چو دیدش بنالید و بردش نماز

همى بود پیشش زمانى دراز

بدو گفت کاى شاه بنا بختیار

ز نوشین روان در جهان یادگار

تو دانى که گر بودمى پشت تو

بسوزن نخستى سرانگشت تو

نگر تا چه فرمایى اکنون مرا

غم آمد ترا دل پر از خون مرا

گر ایدونک فرمان دهى بر درت

یکى بنده‏ام پاسبان سرت‏

نجویم کلاه و نخواهم سپاه

ببرم سر خویش در پیش شاه‏

بدو گفت هرمزد اى پر خرد

همین روز سختى ز من بگذرد

مرا نزد تو آرزو بد سه چیز

برین بر فزونى نخواهیم نیز

یکى آنک شبگیر هر بامداد

کنى گوش ما را بآواز شاد

و دیگر سوارى ز گردنکشان

که از رزم دیرینه دارد نشان‏

بر من فرستى که از کار زار

سخن گوید و کرده باشد شکار

دگر آنک داننده مرد کهن

که از شهر یاران گزارد سخن‏

نوشته یکى دفتر آرد مرا

بدان درد و سختى سر آرد مرا

سیم آرزوى آنک خال تواند

پرستنده و ناهمال تواند

نبینند زین پس جهان را بچشم

بریشان برانى برین سوک خشم‏

بدو گفت خسرو که اى شهریار

مباد آنک بر چشم تو سوکوار

نباشد و گر چه بود در نهان

که بد خواه تو دور باد از جهان‏

و لیکن نگه کن بروشن روان

که بهرام چوبینه شد پهلوان‏

سپاهست با او فزون از شمار

سواران و گردان خنجرگزار

اگر ما بگستهم یازیم دست

بگیتى نیابیم جاى نشست‏

دگر آنک باشد دبیر کهن

که بر شاه خواند گذشته سخن‏

سوارى که پرورده باشد برزم

بداند همان نیز آیین بزم‏

ازین هر زمان نو فرستم یکى

تو با درد پژمان مباش اندکى‏

مدان این ز گستهم کاین ایزدیست

ز گفتار و کردار نابخردیست‏

دل تو بدین درد خرسند باد

همان با خرد نیز پیوند باد

بگفت این و گریان بیامد ز پیش

نکرد آشکارا بکس راز خویش‏

پسر مهربان تر بد از شهریار

بدین داستان زد یکى هوشیار

که یار زبان چرب و شیرین سخن

به از پیر نستوه گشته کهن‏

هنرمند گر مردم بى‏هنر

بفرجام هم خاک دارد ببر

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن