شرق اندوه
روانه
چه گذشت؟
زنبوری پر زد.
در پهنهء…
وهم، این سو، آن سو، جویای گلی.
جویای گلی، آری، بی ساقه گلی در پهنه خواب، نوشابه آن …
اندوه ، اندوه نگاه: بیداری چشم، بی برگی دست.
نی. سبدی میکن، سفری در باغ.
باز آمدهام بسیار، و ره آوردم: تیتاب تهی.
سفری دیگر، ای دوست، و به باغی دیگر.
بدرود.
بدرود، و به همراهت نیروی هراس.
.