تمام جنگ های امپراطوری هخامنشیانحمله به بابل و فتح آن در زمان کورشکورش

گشودن بابل

نوشته های گذشته در این باره چندان با هم هماهنگ نیست ، و بهتر از همه روایتی است که به برسوس می رسد ، زیرا وی ار کاهنان و دانشمندان بابل بود و به نوشته های کهن بابلی دسترسی داشت و از همینجا است که روایتش تا اندازه ای به نوشته های بابلی شباهت دارد

از اسناد اخیر میتوان نتیجه گرفت که کورش به هنگام رفتن به جنگ بابلیان میدانست فرشته پیروزی با وی است ، زیرا همه دور اندیشی هائی را که میبایست بکند ، انجام داده بود: سرزمینش نیرومند و فراخ کرده ، مرزهایش را آرامش و استواری بخشیده و سربازانش را به جنگ ها و سختی ها خویگر ساخته بود

از همه مهمتر از راه و چاه های سرزمین اکدنیک آگاهی داشت و می دانست که روزگار مردمش بر چه سان است و چگونه میانشان تخم بدخواهی افشانده شده است و دریافته بود که با رسیدن پایش به بابل او را چون رهاننده و سروری خواهند پذیرفت

نبونه ئید مردی نبود که هماورد کورش باشد و پسر وی اگر چه سربازی دلاور بود ، سپهبدی کاردیده و شایسته بشمار نمی رفت . کاهنان نیز با او دشمن بودند و مردم خرافاتی بابل می گفتند که خدایان از بابل رنجیده اند و از خانه های خود بیرون رفته اند و همه این ها را گناه نبونه ئید میدانستند و چشم به راه مردی بودند تا آنان را از چنگ آن بدعت گذار و بد دین رهائی بخشد

کورش همه این ها را خوب دریافته بود و همین نیک سنجی وی است که مایه نبشتن و پراکندن فرمان کورش در میان بابلیان شده است . کورش بی گمان از استواری مرزهای بابل زمین اگاهی و ستبری که بخت نصر از جیبر تا نیپور کشیده بود و خندق ژرفی که در پائین دیوار کنده بودند ، پیشروی پارسیان را دشوار کند آگاه بود

مایه امید بابلیان به استواری سد مادی و دو شهر دژ مانند اپیس در بالای آن و سیپ پار در پائینش بود ، و تا این دو پادگان به چنگ دشمن نمیافتاد بابل میتوانست به دریافت کمک امید بندد و حتی از مصر که هوادار وی و بدخواه کورش بود یاری جوید

از سوی دیگر خود بابل بسیار بزرگ بود و آشیان مردان رزمجوی و انبار خواروبار و جنگ افزار های فراوان بشمار می رفت . دشمن برای رسیدن بدانها نه تنها میبایست از دیوارها و سدهای مرزی و جویبارهای پهن و رودهای پرآب و خروشان و دژهای نیرومند  سر راه بگذرد بلکه ناچار بود دیوارهای رخنه ناپذیر بابل را نیز درهم کوبد و کورش با نداشتن افزارهای دژکوبی و باروشکنی نمیتوانست به شکستن دیوارهای بابل امیدی بندد.

اینجاست که سرداری و سپهبدی کورش به خوبی نمایان می شود وی بر آن شد که در یک هنگام سد مادی و دیوار خاوری بابل زمین را در هم شکند. پس سپاه خود را دو بهر کرد یکی را به بزرگترین سپهبد پارسی ، گئوبرو ، سپرد تا از رود دیاله گذشته دیوار خاوری را پشت سر بگذارد و به سوی بابل بتازد و بهره ای را برداشت و آهنگ سد مادی کرد

وی در نیمه دوم تابستان ۵۴۰ به سوی بین النهرین روانه شد و پسر خود کمبوجیه را نیز به همراه خود برد و این هنگام سال را بیگامن از آن روی برگزیده بود که رودهای بین النهرین کم آبتر از فصل های دیگر سال باشند

انگاه که کورش آهنگ سد مادی کرد و با رزم آوران پارسی و مادی و ایلامی خود با شتابی بی مانند به کناره دیاله رسید ، برای ساختن پل درنگ نکرد و آب رود را به جویبارها و خندق های ژرفی که با تندی به فرمان او کنده بودند ، بیانداخت و از دالیه گذشت و به دجله رسید در اینجا نیز چندان درنگ نکرد و همین رود خروشان و پر آب را با شاخه شاخه کردن ناتوان ساخت و از ان بگذشتو به شهر اپیس رسید که نبونه ئی گروه انبوهی از سربازان جنگاور خود را در انجا نشانده بود . در ماه تشری – مهرماه – نبردی خونین میان وی و پادگان بابلی در گرفت و کورش با حمله ای سخت شهر را گشود و مردمش را ناچار به فرمانبرداری کرد

این تندی و تیزی کورش نتیجه نیکو داد و بابلیان دانستند که در آویختن با وی به سودشان نیست و در همه دژها ، پادگان ها را باز و جنگ افزارهای خود را بر زمین ریختند و کورش را به سروری پذیرفتند . نبوئه ئید کار را بر خود دشوار یافت سپاهیانش را برداشت و بر مردمی که چشم امید به رسیدن کورش دوخته بودند و از پیروزی های او شادی میکردند، تاخت و گروهی از این شورشیان را بکشت . لیکن کورش و رزم آورانش بدو نزدیک شدند و درهمش شکستند و وی به سوی پایتخت خود بابل گریخت

شاهنشاه پارسی تازان به سوی دژ بزرگ دیگری که سد مادی را نگهداری میکرد ، یعنی سیپ پار رفت ولی این شهر هم بدون جنگ دروازه های خود را بر روی آو گشود. بدین گونه کورش در اندک زمانی از استوار ترین سد بین النهرین بگذشت و دست بابلیان را از ان کوتاه کرد و امیدشان را برای کمک جستن از مصر و سوریه بر باد داد . اما رفتاری نمود که برازنده چنان شاهنشاهی بود : مردم سیپ پاره را بزرگ داشت و آسایش بخشید و در انجا پادگانی بنشاند

از سوی دیگر گئوبرو ، سپهبد پارسی یکراست به سوی بابل رفت و هنگامی که به پای دیوارهای شهر رسید مردم و پادگان شهر دروازه های آن شهر نامی را بر روی او گشودند و بل – شر – اوصور  کشسته شد . بدین گونه بزرگترین و استوارترین شهر رخنه ناپذیر جهان بدون خونریزی به چنگ پارسیان افتاد

این تیزی و تندی کورش که نمونه ای از کرده های شگرف وی میباشد و این زرنگی های جنگی و سیاسی ، مایه آن شد که گروهی از مردم بین النهرین ندانستند چه شده است و بر سر نبونه ئید چه آمده است

فرمانروای بابل از اوردگاه گریزان به سوی پایتخت خود میرفت که دریافت دیر رسیده و پارسیان بر او پیشی گرفته اند . پس راهش را کج کرد و با تنی چند تن از یارانش به برسیپا پناه برد . گروهی از پارسیان بر سر او تاختند و شهر را گرد گرفتندو نبونه ئید چاره ای ندید پس پیش آمد و بی جنگ خود را به انان سپرد و اورا به نزد سپهبد پارسی بردند . زیرا هنوز کورش به بابل نرسیده بود

سپاهیان ایرانی فرمان داشتند که به مردم شهر و دارائی آنان نگاه چپ نکنند . خانه ای را نسوزانند ، بتخانه ها را که پرستشگاه بابلیان بود ویران نسازند و بدانجای پای ننهند به ویژه گروهی از جنگاوران کوهستانی ماد به نگهبانی بتخانه ا – زگیلا گماره شدند تا کسی به زور در انجا در نیاید . ک.رش فرمان داده بود که ایرانیان از کاری که برازنده آزادمنشی و بزرگواری آنان نباشد خود داری کنند . مردم را خوار و بیچاره نسازند . گماردگان ، هنروران ، دانشمندان ، کارگران ، پیشه وران و بازرگانان همه بر سر کارهای روزانه خود روند و پندارند که هیچ پیشامدی روی نداده است

پس از دو هفته کورش و شاهزاده کمبوجیه در میان پیشواز باشکوه مردم به بابل در آمدند . در پیش پایشان شاخه های گل نثار میکردند و از جان و دل بدیشان درود می فرستادند

شادی مردم را پایانی نبود چه می اندیشیدند که کورش فرستاده خدایان است و آمده است تا ستم و زور  را از میان بردارد و دادگری را به جای ان بنشاند . آمده است تا خدایان را خرسند کند و دل بابلیان را شاد سازدو نبونه ئید آمده است تا خدایان را خرسند کند و دل بابلیان را شاد سازدو نبوئه نید – بد دین بدعت گذار-  را از میان بردارد . نخستین کار کورش آن بود که مردم را دل آسوده کرد و آشکار نمود که خواست وی تاراج و سوختن نیست . همه زندانیان را آزادی بخشید ، خدایانی که مردم میپرستیدند ارجکند شمرد و بتانی را که نبوئه نید به بابل کشانده و مایه دلتنگی بابلیان و پرستندگان مردوک راراهم اورده بود به شهرهای خود بازگردانید. وی گئوبرو را فرمانروای بین النهرین کرد و فرمودش تا کارگزاران بابلی را در مقام و کارهای خود نگهدارد و بومیان شایسته و دانا را در سازمانهای شاهنشاهی بکار گیرد . کورش همچنان که شیوه آزاد منشانه اش وبد با نبونه ئید به مهربانی رفتار کرد و او را محترم شمرد . اما برای انکه از شر ستیزه ها و شورش های احتمالی در امان باشد ، اور ابه کرمان فرستاد و فرمانداری آن سرزمین را بود سپرد

 

 

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *