باب هشتم در آداب صحبت و همنشنى
حکایت دوستی با پیلبانا
دو کس را حسرت از دل نرود و پای تغابن از گل برنیاید : تاجر کشتی شکسته و وارث با قلندران نشسته .
پیش درویشان بود خونت مباح
گر نباشد در میان مالت سبیل
یا مرو با یار ازرق پیرهن
یا بکش بر خان و مان انگشت نیل
یا طلب کن خانه ای درخورد پیل
.