باب هشتم در آداب صحبت و همنشنى
حکایت محال عقل

دو چیز محال عقل است : خوردن بیش از رزق مقسوم و مردن پیش از وقت معلوم .
قضا دگر نشود ور هزار ناله و آه
بکفر یا بشکایت برآید از دهنی
فرشته ای که وکیل است برخزاین باد
چه غم خورد که بمیرد چراغ پیرزنی ؟
.