فریدون

بند کردن فریدون ضحاک را

جهاندار ضحاک ازان گفت‏گوى

بجوش آمد و زود بنهاد روى‏

چو شب گردش روز پرگار زد

فروزنده را مهره در قار زد

بفرمود تا بر نهادند زین

بران بادپایان باریک بین‏

بیامد دمان با سپاهى گران

همه نرّه دیوان جنگ آوران‏

ز بى‏راه مر کاخ را بام و در

گرفت و بکین اندر آورد سر

سپاه فریدون چو آگه شدند

همه سوى آن راه بى‏ره شدند

ز اسپان جنگى فرو ریختند

در آن جاى تنگى بر آویختند

جهاندار ضحاک ازان گفت‏گوى

بجوش آمد و زود بنهاد روى‏

چو شب گردش روز پرگار زد

فروزنده را مهره در قار زد

بفرمود تا بر نهادند زین

بران بادپایان باریک بین‏

بیامد دمان با سپاهى گران

همه نرّه دیوان جنگ آوران‏

ز بى‏راه مر کاخ را بام و در

گرفت و بکین اندر آورد سر

سپاه فریدون چو آگه شدند

همه سوى آن راه بى‏ره شدند

ز اسپان جنگى فرو ریختند

در آن جاى تنگى بر آویختند

همه بام و در مردم شهر بود

کسى کش ز جنگ آورى بهر بود

همه در هواى فریدون بدند

که از درد ضحاک پر خون بدند

ز دیوارها خشت و ز بام سنگ

بکوى اندرون تیغ و تیر و خدنگ‏

ببارید چون ژاله ز ابر سیاه

پئى را نبد بر زمین جایگاه‏

به شهر اندرون هر که برنا بدند

چه پیران که در جنگ دانا بدند

سوى لشکر آفریدون شدند

ز نیرنگ ضحاک بیرون شدند

خروشى برآمد ز آتشکده

که بر تخت اگر شاه باشد دده‏

همه پیر و برناش فرمان بریم

یکایک ز گفتار او نگذریم‏

نخواهیم بر گاه ضحاک را

مر آن اژدهادوش ناپاک را

سپاهى و شهرى بکردار کوه

سراسر بجنگ اندر آمد گروه‏

از آن شهر روشن یکى تیره گرد

برآمد که خورشید شد لاجورد

پس آنگاه ضحاک شد چاره جوى

ز لشکر سوى کاخ بنهاد روى‏

باهن سراسر بپوشید تن

بدان تا نداند کسش ز انجمن‏

بچنگ اندرون شست یازى کمند

برآمد بر بام کاخ بلند

بدید آن سیه نرگس شهرناز

پر از جادوئى با فریدون براز

دو رخساره روز و دو زلفش چو شب

گشاده بنفرین ضحاک لب‏

بمغز اندرش آتش رشک خاست

بایوان کمند اندر افگند راست‏

نه از تخت یاد و نه جان ارجمند

فرود آمد از بام کاخ بلند

بدست اندرش آبگون دشنه بود

بخون پرى چهرگان تشنه بود

ز بالا چو پى بر زمین بر نهاد

بیامد فریدون بکردار باد

بران گرزه گاو سر دست برد

بزد بر سرش ترگ بشکست خرد

بیامد سروش خجسته دمان

مزن گفت کو را نیامد زمان‏

همیدون شکسته ببندش چو سنگ

ببر تا دو کوه آیدت پیش تنگ‏

بکوه اندرون به بود بند او

نیاید برش خویش و پیوند او

فریدون چو بشنید ناسود دیر

کمندى بیاراست از چرم شیر

بتندى ببستش دو دست و میان

که نگشاید آن بند پیل ژیان‏

نشست از بر تخت زرّین او

بیفگند ناخوب آیین او

بفرمود کردن بدر بر خروش

که هر کس که دارید بیدار هوش‏

نباید که باشید با ساز جنگ

نه زین گونه جوید کسى نام و ننگ‏

سپاهى نباید که با پیشه‏ور

بیک روى جویند هر دو هنر

یکى کارورز و یکى گرزدار

سزاوار هر کس پدیدست کار

چو این کار آن جوید آن کار این

پر آشوب گردد سراسر زمین‏

ببند اندرست آنکه ناپاک بود

جهان را ز کردار او باک بود

شما دیر مانید و خرّم بوید

برامش سوى ورزش خود شوید

شنیدند یک سر سخنهاى شاه

از آن مرد پرهیز با دستگاه

و زان پس همه نامداران شهر

کسى کش بد از تاج و ز گنج بهر

برفتند با رامش و خواسته

همه دل بفرمانش آراسته‏

فریدون فرزانه بنواختشان

بر اندازه بر پایگه ساختشان‏

همه پندشان داد و کرد آفرین

همه یاد کرد از جهان آفرین‏

همى گفت کین جایگاه منست

بنیک اختر بومتان روشنست

که یزدان پاک از میان گروه

بر انگیخت ما را ز البرز کوه‏

بدان تا جهان از بد اژدها

بفرمان گرز من آید رها

چو بخشایش آورد نیکى دهش

بنیکى بباید سپردن رهش‏

منم کدخداى جهان سربسر

نشاید نشستن بیک جاى بر

و گرنه من ایدر همى بودمى

بسى با شما روز پیمودمى‏

مهان پیش او خاک دادند بوس

ز درگاه برخاست آواى کوس‏

دمادم برون رفت لشکر ز شهر

و زان شهر نایافته هیچ بهر

ببردند ضحاک را بسته خوار

بپشت هیونى بر افگنده زار

همى راند ازین گونه تا شیر خوان

جهان را چو این بشنوى پیر خوان‏

بسا روزگارا که بر کوه و دشت

گذشتست و بسیار خواهد گذشت‏

بران گونه ضحاک را بسته سخت

سوى شیر خوان برد بیدار بخت‏

همى راند او را بکوه اندرون

همى خواست کارد سرش را نگون‏

بیامد هم آنگه خجسته سروش

بخوبى یکى راز گفتش بگوش‏

که این بسته را تا دماوند کوه

ببر همچنان تازیان بى‏گروه‏

مبر جز کسى را که نگریزدت

بهنگام سختى ببر گیردت‏

بیاورد ضحاک را چون نوند

بکوه دماوند کردش ببند

بکوه اندرون تنگ جایش گزید

نگه کرد غارى بنش ناپدید

بیاورد مسمارهاى گران

بجایى که مغزش نبود اندران‏

فرو بست دستش بر آن کوه باز

بدان تا بماند بسختى دراز

ببستش بر ان گونه آویخته

وزو خون دل بر زمین ریخته‏

از و نام ضحاک چون خاک شد

جهان از بد او همه پاک شد

گسسته شد از خویش و پیوند او

بمانده بدان گونه در بند او

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن