سیاوش

رفتن کى‏خسرو به ایران زمین‏

چو آمد بنزدیک سر تیغ شست

مده مى که از سال شد مرد مست‏

بجاى عنانم عصا داد سال

پراگنده شد مال و برگشت حال‏

همان دیده‏بان بر سر کوهسار

نبیند همى لشکر شهریار

کشیدن ز دشمن نداند عنان

مگر پیش مژگانش آید سنان‏

گراینده تیز پاى نوند

همان شست بدخواه کردش ببند

همان گوش از آواى او گشت سیر

همش لحن بلبل هم آواى شیر

چو برداشتم جام پنجاه و هشت

نگیرم بجز یاد تابوت و تشت‏

دریغ آن گل و مشک و خوشاب سى

همان تیغ برّنده پارسى‏

چو آمد بنزدیک سر تیغ شست

مده مى که از سال شد مرد مست‏

بجاى عنانم عصا داد سال

پراگنده شد مال و برگشت حال‏

همان دیده‏بان بر سر کوهسار

نبیند همى لشکر شهریار

کشیدن ز دشمن نداند عنان

مگر پیش مژگانش آید سنان‏

گراینده تیز پاى نوند

همان شست بدخواه کردش ببند

همان گوش از آواى او گشت سیر

همش لحن بلبل هم آواى شیر

چو برداشتم جام پنجاه و هشت

نگیرم بجز یاد تابوت و تشت‏

دریغ آن گل و مشک و خوشاب سى

همان تیغ برّنده پارسى‏

نگردد همى گرد نسرین تذرو

گل نارون خواهد و شاخ سرو

همى خواهم از روشن کردگار

که چندان زمان یابم از روزگار

کزین نامور نامه باستان

بمانم بگیتى یکى داستان‏

که هر کس که اندر سخن داد داد

ز من جز بنیکى نگیرند یاد

بدان گیتیم نیز خواهشگرست

که با تیغ تیزست و با افسرست‏

منم بنده اهل بیت نبى

سراینده خاک پاى وصى‏

برین زادم و هم برین بگذرم

چنان دان که خاک پى حیدرم‏

ابا دیگران مر مرا کار نیست

بدین اندرون هیچ گفتار نیست‏

بگفتار دهقان کنون باز گرد

نگر تا چه گوید سراینده مرد

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن