کیخسرو

خشم کردن گودرز با توس

بر آشفت گودرز و گفت از مهان

همى طوس کم باد اندر جهان‏

نبیره پسر داشت هفتاد و هشت

بزد کوس ز ایوان بمیدان گذشت‏

سواران جنگى ده و دو هزار

برون رفت برگستوان ور سوار

و زان رو بیامد سپهدار طوس

ببستند بر کوهه پیل کوس‏

ببستند گردان ایران میان

به پیش سپاه اختر کاویان‏

چو گودرز را دید و چندان سپاه

کز و تیره شد روى خورشید و ماه‏

یکى تخت بر کوهه ژنده پیل

ز پیروزه تابان بکردار نیل‏

بر آشفت گودرز و گفت از مهان

همى طوس کم باد اندر جهان‏

نبیره پسر داشت هفتاد و هشت

بزد کوس ز ایوان بمیدان گذشت‏

سواران جنگى ده و دو هزار

برون رفت برگستوان ور سوار

و زان رو بیامد سپهدار طوس

ببستند بر کوهه پیل کوس‏

ببستند گردان ایران میان

به پیش سپاه اختر کاویان‏

چو گودرز را دید و چندان سپاه

کز و تیره شد روى خورشید و ماه‏

یکى تخت بر کوهه ژنده پیل

ز پیروزه تابان بکردار نیل‏

جهانجوى کى‏خسرو تاج ور

نشسته بران تخت و بسته کمر

بگرد اندرش ژنده پیلان دویست

تو گفتى بگیتى جز آن جاى نیست‏

همى تافت زان تخت خسرو چو ماه

ز یاقوت رخشنده بر سر کلاه‏

غمى شد دل طوس و اندیشه کرد

که امروز اگر من بسازم نبرد

بسى کشته آید ز هر دو سپاه

ز ایران نه برخیزد این کینه‏گاه‏

نباشد جز از کام افراسیاب

سر بخت ترکان بر آید ز خواب‏

بدیشان رسد تخت شاهنشهى

سر آید بما روزگار مهى‏

خردمند مردى و جوینده راه

فرستاد نزدیک کاوس شاه‏

که از ما یکى گر برین دشت جنگ

نهد بر کمان پرّ تیر خدنگ‏

یکى کینه خیزد که افراسیاب

هم امشب همى آن ببیند بخواب‏

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن