چو ابرویت نچمیدی به کام گوشه نشینی برو که چون…
چه شد آن عهد قدیم و چه شد آن یار…
دستی که گاه خنده بآن خال می بری ای شوخ…
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی آخر ای…
امشب از دولت می دفع ملالی کردیم این هم از…
ایرجا سر بدرآور که امیر آمده است چه امیری که…
خلوتم چراغان کن ای چراغ روحانی ای ز چشمه نوشت…
هر سحر یاد کز آن زلف و بناگوش کنیم روز…
شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم به جلد رهگذر…
شب است و باغ گلستان خزان رؤیاخیز بیا که طعنه…