حجم سبز
ساده رنگ
آسمان ، آبی تر،
آب، آبی تر.
من در ایوانم، رعنا سر حوض .
رخت میشوید رعنا .
برگها میریزد .
مادرم صبحی میگفت : موسم دلگیری است .
من به او گفتم : زندگانی سیبی است ، گاز باید زد با پوست .
زن همسایه در پنجرهاش ، تور میبافد ، می خواند .
من « ودا » میخوانم ، گاهی نیز
طرح میریزم سنگی ، مرغی ، ابری .
آفتابی یکدست .
سارها آمدهاند .
تازه لادنها پیدا شدهاند .
من اناری را ، میکنم دانه ، به دل میگویم :
خوب بود این مرد م ، دانههای دلشان پیدا بود .
میپرد در چشمم آب انار : اشک میریزم .
مادرم میخندد .
رعنا هم.
.