سپهری

زندگي خواب ها

پاداش

گیاه تلخ افسونی ! شوکران بنفش خورشید را در جام…

بیشتر بخوانید »
زندگي خواب ها

مرز گمشده

ریشهء روشنی پوسید و فرو ریخت. و صدا در جاده…

بیشتر بخوانید »
زندگي خواب ها

گل کاشی

باران نور که از شبکه دهلیز بی پایان فرو می…

بیشتر بخوانید »
زندگي خواب ها

پرده

پنجره ام به تهی باز شد و من ویران شدم.…

بیشتر بخوانید »
زندگي خواب ها

یادبود

سایه دراز لنگر ساعت روی بیابان در نوسان بود: می…

بیشتر بخوانید »
زندگي خواب ها

جهنم سرگردان

شب را نوشیده ام و بر این شاخه های شکسته…

بیشتر بخوانید »
زندگي خواب ها

فانوس خیس

روی علف ها چکیده ام. من شبنم خواب آلود یک…

بیشتر بخوانید »
زندگي خواب ها

خواب تلخ

مرغ مهتاب می خواند. ابری در اتاقم می گرید. گل…

بیشتر بخوانید »
حجم سبز

روشنی ، من، گل، آب

ابری نیست. بادی نیست. می‌نشینم لب حوض: گردش ماهی‌ها، روشنی،…

بیشتر بخوانید »
شرق اندوه

Bodhi

آنی بود، درها وا شده بود. برگی نه، شاخی نه.…

بیشتر بخوانید »