گیاه تلخ افسونی ! شوکران بنفش خورشید را در جام…
بیشتر بخوانید »سپهری
ابری نیست. بادی نیست. مینشینم لب حوض: گردش ماهیها، روشنی،…
بیشتر بخوانید »گیاه تلخ افسونی ! شوکران بنفش خورشید را در جام…
بیشتر بخوانید »ریشهء روشنی پوسید و فرو ریخت. و صدا در جاده…
بیشتر بخوانید »سایه دراز لنگر ساعت روی بیابان در نوسان بود: می…
بیشتر بخوانید »شب را نوشیده ام و بر این شاخه های شکسته…
بیشتر بخوانید »روی علف ها چکیده ام. من شبنم خواب آلود یک…
بیشتر بخوانید »مرغ مهتاب می خواند. ابری در اتاقم می گرید. گل…
بیشتر بخوانید »ابری نیست. بادی نیست. مینشینم لب حوض: گردش ماهیها، روشنی،…
بیشتر بخوانید »