دسته‌ها
حمله به شرق توسط کورش روایت هرودتوس کورش

انجمن مهان و کرزوس

کورش چون این پیام را شنید انجمن مهان ایرانشهر را فراخواند و با انان رای زد که چه بایست کرد. همه یک زبان گفتند که بهتر است ما از رود عقب بنشینیم و ماساگتها را بداخل ایران کشانده نابود کنیم . اما کرزوس که همراه کورش بود این رای را نپسندید و گفت ای پادشاه من هنگامیک ه خداوند مرا به چنگ تو انداخت پیمان کردم که همواره تا انجا که توان دارم بلایا را از تو و خاندانت بگردانم . بدبختی هائی که من دیدم به من آموخت که با آتش بازی نباید کرد

اگر توخود را بی مرگ و سپاهیانت را جاوبدان میدانی آن به که زبان به سخن نگشایم لیکن اگر خود را چون مردمان دیگر میدانی هشدار که گردنده چرخ های بلند کارها را همیشه به کام یه تن به انجام نبرد

من با مهان پارسی در عقب نشینی بدرون ایرانشهر همداستان نیستم اگر ماساگتها از رود بگذرند و بر ما پیروزی یابند دیگر باز نخواهند گشت و سرزمین ایران را ویران خواهند کرد . اگر شکست بخورند تو از دنبال کردن انان چه سودی توانی آورد ؟ و تازه باید دویاره در خاکشان با انان بجنگی ، اگر تو به مرز آنان درآئی و در آنجا شکستشان دهی میتوانی یک باره آنان را از پیش برداری .وانگهی آیا این سرشکستگی را بر خود هموار میتوانی کرد که جهانیان بگویند کورش پسر کمبوجیه از پیش زنی در رفت و میدان را به هماورد واگذاشت

انگاه کرزوس گفت که به گمان من بهتر است ماساگتها را تا آنجا که پس می نشینند دنبال کنیم سپس در جائی خوراکی های گوارا و آشامیدنی های دلپذیر مردافکن فراهم آوریم و به گروهی از مردان که به کار جنگ نیایند بسپاریم و خود به سوی رود عقب رویم دلم گواهی میدهد که چون ماساگت ها به خورشت ها و نوشیدنی ها خواشگوار که با آن عادت ندارند برسند از شکم خوارگی جنگ را از یاد خواهند برد و به خوردن خواهند نشست و چندان شکم را خواهند انباشت تا از پای درافتند و انگاه است که میتوانیم بر سرشان بتازیم و کارهای بزرگ انجام دهیم

کورش پیس از شنیدن سخنان کرزوس رای او را پذیرفت و به تومیریس پیام فرستاد که بداخل خاک خود عقب بنشیند که برای کارزار آمدم و آنگاه کرزوس را به کمبوجیه سپرد و سفارش کرد که اگر هم این لشکر کشی به کامیابی نیانجامید با وی با نهایت احترام رفتار کند . سپس هردو را به ایران فرستاد و خود با سپاهیانش از رود گذشت

.

دسته‌ها
حمله به شرق توسط کورش روایت هرودتوس کورش

روایت هرودتوس کارسازی کورش

هرودتوس گوید : واپسین روزهای کورش را به چند گونه باز گفته اند و من روایتی را میگزینم که به گمانم از همه درست تر می نماید. کورش به جنگ ماساگتها که در آنسوی رود آراکس – ارس، ولی در اینجا مقصود رود جگزارتس یعنی سیحون یا سیر دریا می باشد – و در دشتهای پهناوری در خاور دریای خزر می زیستند رفت و قایقهائی را به هم پیوست و پلی بر رود بست و برای آنکه پل و سپاهیان خود را بهنگام عبود از آن از دستبرد دشمن پاس بدارد بر روی قایق ها برجهائی بساخت

تومیریس چون از این کار اگاه شد نزد وی پیام فرستاد : « ای پادشاه مادها دست از تلاش در انجام این لشکر کشی بزرگ باز دار زیرا نمیدانی انچه در پی اش هستی برایت سودمند خواهد بود یا نه ؟ به فرمانروائی بر سرزمین خود خرسند باش و بگذار ما هم بر سامانی که از آن ماست حکومت رانیم. ولی از آنجا که میدانم بدین اندرزگوش نخواهی کرد – زیرا هیچ چیزی کمتر ازصلح و آرامش خواستار نیستی – اگر آرزومندی ماساگتها را در میدان نبرد بیازمائی این کار بیهوده پل سازی را رها کن و بگذار که ما از رود به مسافت سه روزه راه – تقریبا ۱۸ فرسخ – دور شویم وبدرون سرزمین خود پس بشینیم تا سپاهیان تو دل آسوده از رود بگذرند و در بوم و بر ما بهم در خواهیم اویخت با اینکه تو به مسافت سه روز راه بدون خاک خود عقب بنشین تا ما از رود بگذریم و در سرزمین تو با سپاهیانت نبرد کنیم

.

دسته‌ها
حمله به بابل و فتح آن در زمان کورش روایت هرودتوس کورش

شهر بابل

میان دیوارهای شهر ، باغ ها و کشتزارها درست کرده بودند و خانه های زیادی در آن جای ها دیده نمی شد اما میان شهر و  به ویژه بخش غربی آن پر از خانه های دو یا چند طبقه و کوچه های چرک و تنگ و بتخانه ها و بازار های شلوغ بود

دروازه ایشتار در شمال شهر که هنوز تا اندازه ای بر پای مانده بسیار با شکوه و زیبا ساخته شده بود ، و به هر خیابان بزرگ و سنگفرش شده مرکزی باز می شد . این خیابان ۱۰ متر پهنا داشت و آن را ای – ایبور- شیو می نامیدند که چنین معنی می داد – پای دشمن بدان نرساد – و امروز باستان شناسان آن را خیابان رژه می گویند.

در کنار این خیابان سه ساختمان بزرگ و استوار بر آورده بودند که هم بکار دغاع شهر می آمد و هم به عنوان کاخ از آن استفاده می شدو آنها را نبوکد نصر ساخته بود گویا در همین جا وی برای زنش شاهدخت آمی تیس ایرانی باغ های آویزان را که یکی از شگفتی های هفت گانه جهان کهن به شمار می آمد درست کرده بود

در پائین دست کاخ نبوکد نصر ، برج بابل بنا شده بود که هفت طبقه و بیش از ۶۰ متر بلند داشت

بابلیان آن را ا – تمن – ان – کی می خواندند و ان بتخانه یادگاری خدای آسمان و خدای زمین معنی می داد و در طبقه هفتم جایگاهی مقدسیبه نام سهورو برای خدای بزرگ ، مردوک درست کرده بودند که هرودتوس با آب و تاب از آن سخن می راند.

در آن یک کرسی باشکوه و میزی زرین نهاده بودند و هیچکس نمی توانست بدان درآید . لیکن هرشب کاهنان مردوک دختر بسیار زیبائی را از میان شهریان بر می گزیدند و بدانجا می بردند و میگفتند که بت بزرگ با وی همبستر میگردد

در پائین دست برج بابل ، بتخانه بزرگ و نامی مردوک افتاده بود که ا – زگیلا نا داشت و همه پادشاهان بابل بدانجا می رفتند و تا بت بزرگ را نماز برند و زر و سیم و لاژورد و گوهر های گوناگون بدان پیشکش و نیاز میبردند و جشن آکیتو یعنی نوروز بابلی در آنجا برگزار می شد

هرودتوس گوید که تندیس مردوک و میزاو و افزارهای وی همه از زر بود و ۸۰۰ تالان – نزدیک ۳ تن – وزن داشت . در بیرون بتخانه ، دو مذبح گذارده بودند که یکی از آنها از زر بود

خیابان ای – ایبور – شبو از میان شهر بابل و از کنار این کاخ ها و بتخانه ها می گذشت و پائین تر از بتخانه – – زگلا کمی به سوی باختر پیچیده به رود فرات می رسید، و در آنجا یک پل شش پایه ای بسیار زیبا و استوار و پهن ساخته بودند و پس از آن دیوار شهر می پیوست

آن بهره از شهر که در خاور خیابان افتاده بود خانه های عامه ، بتخانه های کوچک و کوچه های تاریک و چرک داشت و در نیمه غربی و جنوبی ، کاخ ها و خانه های توانگران و بتخانه های بزرگ ساخته بودند . در شهر هشت خیابان بود که هر یک به دروازه ای می انجامید و چون به هم میرسیدند میدان های چهار گوش درست میکردند

 

 

.

دسته‌ها
حمله به شرق توسط کورش روایت هرودتوس کورش

اشارات هرودتوس در باره لشکر کشی به سرزمین های خاوری

هرودتوس گوید : هنگامی که کورش از گشودن ساردیس فارغ آمد ، تابالوس فارسی را به حکومت انجا گماشت و پاکتیاس لودیائی را مقام گنجوری داد آنگاه از شهر بیرون رفت و کرزوس را با خود برد .

وی جنگ با ایوانیان را در شان خود ندید زیرا که نقشه های بزرگتری طرح کرده بود و میخواست خودش با بابلیان ، باختریان ، سکاها و مصر جنگ کند، بنابراین گشودن ایونیه را به سپهبدان خود واگذاشت .

هرودتوس فتوحات سرداران کورش در ایونیه را گزارش میکند و می افزاید هنگامی که هارپاکوس سردار مادی کورش ، در اسیای کوچک سرگرم کشور گشائی بود کورش نیز در باختر ایران به لشکرکشی های پیروزمندانه ای دست یازید که مایه تسلط وی بر همه قبیله های آن سامان گشت و هیچ ملتی را مستقل نگذاشت

هرودتوس در آغز روایتش در مورد حمله کورش به کشور بابل می نویسد : هنگامی که کورش همه مردم آسیا را به فرمان خود در آورد به هجوم بر آشور دست یازد

 

 

.

دسته‌ها
حمله و فتح لودیه توسط کورش روایت هرودتوس کورش

بررسی روایت هرود توس در مورد سرنوشت کرزوس

چمام که کیبینیم کرزوس  در این داستان به خواست آپلو از مرگ رهائی میابدلیکن اینکه کورش میخواسته او را بکشد به چند دلیل نمیتواند درست باشد

نخست : بنابر گفته خود هرودتوس ، ایرانیان با گرفتاران جنگ به ویژه اگر بزرگ زاده بودند نیک رفتاری و آزاد منشی بی مانندی نشان می دادند . ک.رش که سرامد آزاد مردان ایران بود و در هیچ جای دیگر هم به کشتار دست نیازید هرگز گرفتاری چون کرزوس  را به آتش نمی انداخت

دوم : آتش نزد ایرانیان گرامی بود. اگر کورش و داریوش را زرتشتی ندانیم آتشدان هایی که بر سنگتراشی های هخامنشی دیده میشود ، نشان آن است که خاندان کورش آتش را مقدس میشمردند و نمی الودند

خود هرودتوس مینویسد که نزد ایرانیان در آتش سوزاندن کسی گناه نا بخشودنی بود پس چگونه کورش سنت ها و قانون های نیاکانش را میتوانست زیر پا بگذارد و به چنین کاری فرمان دهد

 

 

.

دسته‌ها
حمله و فتح لودیه توسط کورش روایت هرودتوس کورش

گشودن ساردیس و سرنوشت کرزوس به روایت هردوتوس

بنا بر نوشته هردوتوس : سربازی پارسی در هنگام در آمدن به شهر کرزوس  را دید و نشناخت خواست او را بکشد . پادشاه لودیه که مرگ را از گرفتار بودن و بدبخت زیستن شیرین تر میپنداشت به دفاع دست نیازید ، لیکن پسر گنگش از ترس زبانش باز شد و فریاد کشید ای مرد کرزوس  را مکش. بدین گونه کرزوس  گرفتار امد و او را در زنجیر نزد کورش بردند

پادشاه پارسیان بفرمود تا وی را با چهارده جوان لودیائی دیگر بر توده ای از آتش بسوزاند ، شاید میخواست آنها را – که نخستین نوبر پیروزی او بودند فدای یکی از خدایان کند ، یا انجام نذری را برآورده باشد و یا شاید برای آنکه ببیند آیا خدایان رها خواهند کرد تا کرزوس با آنهمه دینداری زنده بسوزد یا به کمکش خواهند شتافت

چون کورش فرمان آتش زدن توده هیزم را داد کرزوس ;به یاد سولن افتاد و نالید : آخ سولن ! سولن ! ، کورش این بشنید و داستان بازپرسید و هنگاکمی که از رابطه سولن با کرزوس آگاه شد بیاندیشید که سوزاندن این بزرگ زاده که روزی خوشبخت بوده کار درست و خردمندانه ای نیست پس بفرمود تا آتش را خاموش کنند . لیکن چون آتش بلند شده بود پارسیان در خاموش کردن آن کامیاب نگشتند. کرزوس آپولو را یاد کرد و او را سوگند داد تا اگر پیشکش هائی را که به وی داده است خوشایندش بوده او را از سوختن برهاند . هنوز سخن در دهان کرزوس بود که ناگهان ابری انبوه در آسمان پاک و ارام پدیدار شد و طوفانی سخت در گرفت و بارانی سیل آسا ببارید و پشته هیزم خاموش شد

کورش که این بدید کرزوس را آزاد کرد و پادشاهی لودیه تا هنگامیکه کورش زنده بود نزد او بماند و همواره از احترام فراوان برخوردار بود

 

.

دسته‌ها
تمام جنگ های امپراطوری هخامنشیان روایت هرودتوس کورش کورش و فتح ماد

نتیجه پیروزی کورش بر ماد

باید دانست که پیروزی کورش در سال ۵۵۰ سرنوشت تاریخ جهان را دگرگون کرد و مایه پیشرفت و فرمانروایی ایرانیان گشت . اگر وی شکست می خورد و نابود می شد ایرانیان هرگز به چنان سرافرازی شکوهمندانه ای که هخامنشیانی چون کورش و داریوش بر ایشان به دست آوردند نمی رسیدند و لودیان ، بابلیان ، مصریان و ملته ای دیگر سرنوشتی جز ان میافتند که امروز تاریخ به ما باز میگوید و شاید از یهودیاهن چندان نام و نشانی به جای نمی ماند

گرفتاری ایشتوویگو مایه ان شد که همه باجگزاران ماد از رود هالیس تا مرزهای خراسان به فرمان کورش گردن بگذارند و اورا شاهنشاه خود بشناسند اگر هدف وی مانند بیشتر پادشاهان خاور زمینت یافتن زر و سیم بود کارهایش به همینجا پایان میافتلیکن فرمانده سپاه پارسیان که به تازگی پای در سن چهل سالگی می نهاد و نبونه ئید امیدوار بود با دست او پرخاشجویان ایرانی ،  ماد را از مرزهای خود دور دارد برای رهبری آزاده سواران ایرانی در راه سربلندی و درخشندگی و زیست سرافراز آفریده شده بود نه در خانه نشستن و خودکامه و کاهل در میان پرستاران زیستن این بود که ارام  نگرفت باز هم پیش رفت و هم میهنانش را پیش برد تا آنجا که زمانه توان پیشرفت را از او بربود

اینک کورش فرمانروای ایرانشهر شده بود ، می رفت تا مرزهای کشورش را فراختر کند ، گذشته از پارسیانو مادها که با وی خویشاوندی و دوستی داشتند گرگانیان ، پارتیان و ایلامیان نیز به فرمان وی گردن نهاده بودند و بر ساختمانهای باشکوه و زیبای پاسارگاد نیز روز به روز افزوده می شدو نخستین پایتخت شاهنشاهی سال به سال بزرگتر و دیدنی تر می گشت ولی این شهر از مرزهای نوین ایرانشهر دور بود و کورش هگمتانه را از ارج دیرینش نیانداخت و از آن پس آن شهر نامی پایتخت تابستانی خاندان هخامنشی شد و دارای کاخی بلند و با شکوه گشت و گنج انبوهی در آنجا بود  و نوشته ای مهم در ان شهر نگهداشته میشد

با به دست آوردن ماد سرزمین هایی که وابسته یا زیر فرمان مادها بودند به کورش می رسید بنابریان بین النهرین شمالی – که حران را هم در بر داشت – سوریه ، ارمنستان و کاپادوکیه هم میبایست از آن شهریار هخامنشی شود در دباره کاپادوکیه خوشبختانه گواه هرودتوس درست است وی می نویسد که چون کاپادوکیه ای ها از پیروزی کورش در جنگ با مادها آگهی یافتند به فرمان وی گردن نهادند از آن پس کاپادوکیه یکی از استان های ایران شهر گشت وبه پارسی باستان کت پتوکه خوانده شدلیکن همسایگان و بدخواهان کورش – نبونه یئد و کرزوس پادشاه لودیه – که از او سخت می هراسیدند چهار چشمی کورش را می پائیدند آن یک میخواست نگذارد پای کسی به سوریه و مرز بابل باز شود و این یک در آرزوی دست یافتن بر کاپادوکیه و گسترش مرزهای لودیه می سوخت از این رو فرجام کار روشن بود و کورش میدانستکه باید بدخواهان را درهم شکست یا بر جای خود نشانید

این اندیشه نه تنها از خواست زمانه سرچشمه می گرفت و مایه آن نه تنها بد خواهی و بدچشمی همسایگان بود بلکه از بلند پروازی خود کورش نیز اب می خورد

از کارهائی که کورش در دو سه سال پس لز پیروزیش بر ایشتوویگو انجام داد اگاه نیستیم گمان میرود که وی در آن هنگ

ام به سازمان دادن کشور خود و استقرار کردن فرمانروائی پارسیان و مادها در سرزمینهای گشوده شده سرگرم بوده است

کتزیاس گوید اندک زمانی از بر تخت نشستن کورش سپری نشده بود که بر سر مردمان باختر – بلخیان – و سکاها لشکر کشید. لیکن بر این گفته نیز اعتماد نشاید کرد زیرا کتزیاس در داستان پردازی استاد بود و گمان می رود که این لشکر کشی را نیز از روی جنگهاوی که کورش پس از گشودن لودیه در خاور ایرانشهر با سکاها کرد ساخته است

با این همه میتوان گفت که کورش آرام ننشست و از انجا که خود را جانشین قانونی شهریاران ماد می شمرد به گشودن سرزمینهایی که پیش از آن در چنگ مادها بود پرداخت

 

.

دسته‌ها
روایت هرودتوس کورش کورش و فتح ماد

همبستگی مادها و پارسیان

همبستگی مادها و پارسیان

کورش و پارسیان نیک میدانستند که مادها آریائی اند و همخون و هم میهن ایشان و در مردانگی  و هنر دست کمی از پارسیان ندارند. از این گذشته کورش خود شاهزاده مادی به شمار میرفت و مادها هم او را برای سروری خود برگزیده بودند و آرمان کورش یگانگی دو قبیله بزرگ و نیرومند مادی و پارسی بود از این رو میبینیم که مادها در دستگاه شاهنشاهی هخامنشی پایه ای ارجمند و بسیار برازنده دارند .

هارپاگوس و مازارس دو تن از سپهبدان نامی کورش بودند . ارته سور هزاربد داریوش بزرگ ، تخمه اسپاد و ویندفرنه از نامیان روزگار  اریوش بودند. سپهسالار ایران در جنگ ماراتن یک تن مادی به نام داته بود و پسران او در لشکر خشیارشا فرماندهی داشتند . در نزد ایرانیان هیچ قوم دیگری – جز پارسیان – پایه و ارج مادها را نداشتند

داریوش بزرگ هنگام یاد کردن رویدادهائی که برای ایرانیان پیش آمده همواره از «« پارس و ماد و دیگر سرزمینها »» و «« پارسیان و مادها  و دیگر مردمان »»  و یا ««  در پارس و در ماد و در دیگر بوم ها »» سخن میراهند و بدینگونه نشان میدهد که در میان ایرانشهریان  ، پارس ها و مادها سرآمد همگان به شمار می رفته اندبزرگان و نژادگان ماد در هنر هخامنشی به ویژه سنگ تراشی های پارسه شهر از دیگران برتر و مهمتر نشان داده شده اند

در جهان آن روز کسی مادها را از پارسیان بیگانه نمی دانست زیرا که در شاهنشاهی هخامنشی هر دوی آن قبیله ها مردمان فرمانروا به شمار می آمدند و اگر داریوش بزرگ مادها را به پرداخت خراج مجبور کرد برای آن بود که گروهی از آنان سخت گردن افراختندو شورش های خونین بپا کردند و داریوش با آنان همان کاری را کرد که با پارسیان شورشی

همچنان که نلدکه گفته است ، شاهنشاهی ماد به دست کورش بر نیفتاد بلکه ظاهرش دگرگون گشت یعنی گوری دیگر از مردمان ایرانی و خاندانی دیگر در شاهنشاهی ایارنی بر سر کار آمدند و با گشودن آسیای کوچک و سرزمین های همسایه آن آرمان هوخشتره را تا آنجایی که ممکن بود جامه عمل پوشاندن . شاهنشاهی پارس به عقیده یونانیان و هم به گمان یهودیان دنباله شاهنشاهی ماد بود

 

.

دسته‌ها
تمام جنگ های امپراطوری هخامنشیان روایت هرودتوس کورش کورش و فتح ماد

پیروزی بر ایشتوویگو

چون اندیشه ها و کارهای کورش فاش شد ، ایشتوویگو فرستاده ای نزد وی گسیل داشت و بدو پیغام داد که به دربار ماد روانه گردد .

کورش جنگاوران پارسی را گرد آورد و پس از آنکه با ایشان از زندگی سرافرازانه و با شکوهی که یک قوم رهبر و فرمانروا می توانست داشته باشد سخن گفت افزود من می دانم که شما در هیچ هنری به ویژه دلاوری از مادها کمتر نیستید بنابرین بی درنگ جنگ را ساز کنید و سر از فرمان ایشتوویگو بر تابید

پارسیان این درخواست را با شادی پذیرفتند و کورش به پیک ایشتوویگو چنین گفت برو خداوندت را بگو که پیغامت را شنودم و زودتر از آنچه بیاندیشی به تو خواهم رسید پس از آن پیغام گزار را فرستاد و جنگ را آغاز کرد و چون میدانست نبونه ئید در آرزوی دست یافتن بر ۰حران  میسوزد گشودن آن سامان را به وی واگذاشت و خود در سال ۵۵۳ با سپاه اندکی که داشت بر ایشتوویگو تاخت . فرمانروای ماد که میدانست هماوردش کورش جوانست نه نبونه ئید سپاهی به سوی سوریه فرستاد  تا با بابلیان رزم آورد و لشکر دیگری را به سرداری هارپاگوس به جنگ کورش فرستاد و آگاه نبود که آزاده سوارانش به ویژه سردار انان پنهانی سر در فرمان کورش گذاشته و او را به نام شاهنشاه خود پذیرفته بودند انگاه که سپاه ماد به کورش رسید بی آنکه زد و خوردی کند بدو پیوست

با این همه ایشتوویگو نا امید نشد و با کوشش فراوان دو سه سالی از پادشاهی خود پاسبانی کرد . سرانجام به سال ۵۵۰ پادشاه سالخورده ماد که در آن هنگام نزدیک هشتاد سال داشت خود به جنگ کورش امد لیکن این بار هم جنگجویانش کورش را بر او برتری دادند

نبونه ئید گوید در ششمین سال پادشاهیش شاه ایشتوویگو رزم آوران خود را فراز آورد و به سوی کورش پادشاه انشان رفت تا با او جنگ آورد سپاهیان ایشتوویگو سر از فرمانش بر تافتند و او را گرفته پای در زنجیر نزد کورش بردند کورش به سوی شهر هگمتانه نشستگاه شاهان شتافت، سیم و زر و چیزهای بهادار دیگر شهر هگمتانه را به تاراج به انشان برد

این سند که از زمان کورش بر جای مانده است با گفته های هرودتوس سازگار میباشد.

باری کورش بی درنگ رهبر ایرانیان شناخته شد و هگمتانه هم یکی از پایتخت های ایران گشتوبه ایشتوویگو زیانی نرسید و او تا پایان عمرش نزد کورش ماند

نبونه ئید نیز در این میان بهره ای برد و حران را بگرفت و بتخانه احول حول را باز ساخت و چهار چشمی به پائیدن کورش و پیشرفت های او پرداخت

 

.

دسته‌ها
تمام جنگ های امپراطوری هخامنشیان روایت هرودتوس کورش کورش و فتح ماد

گشودن ماد

هنگامی که آوازه کارهای کورش در آسیای باختری پیچید ، همسایگان پارس به جنب و جوش افتادند. مادهائی که از سخت گیری های فرمانروای خود به ستوه آمده بودند و در پی رهبری تازه می گشتند و چون کورش را خداوند فر و شاهنشاهی و دارنده هنر فرماندهی یافتند به وی پیوستند و هارپاگوس سپهبد بزرگ مادی – که از خویشان تاجدار ماد بود – نیز با کورش پیمان فرمانبرداری و وفاداری سپرد

نبونه ئید که از ترس مادها از دست اندازی بر حران نا امید بود به سوی باختر لشکر کشید و ده سال در بیابان های عربستان شمالی و سرزمین های دور دست باختری به سر برد و تهامه  را به پایتختی برگزید تا از آنجا به هر سامانی که آرزو کند دست تواند انداخت . از این رو سال ها سنت گرفتن دست مردوک – خدای ملی بابلیان – در جشن آغاز سال در بابل انجام نیافت و این خود بر بدخواهی مردمان بابل به ویژه کاهنین مردوک افزود ، ولی آنان از ترس بل – شر – اوسور  پسر نبونه ئید که سربازی دلاور بود ولی از هنر سیاستمداری چندان بهره ای نداشت دل شورش نمیافتند  چه نبونه ئید این پسر را فرمانروائی بابل گماشته بود

در این میان پادشاه بابل از ستیزه میان کورش و پدر بزرگش ، ایشتوویگو آگاهی یافت و شادمان از آنکه خواهد توانست میان آن دو پادشاه ایرانی جنگی بپا کند و خود از آب گلالود ماهی بگیرد ، پیکی نزد کورش فرستاد و از او درخواست تا با هم پیمان دوستی و یگانگی بندند و با هم بر مادها تازند

امستد گفته است که کورش پس از فراهم آوردن قبیله های پارسی به گرد خویش بر آن شد تا هم پیمان نیرومندی از میان همسایگان خود بجویدبهترین و نزدیکترین آنان نبونه ئید بود که از پیشرفت های مادها دل تنگ داشت و بر ایشان رشک می برد و بنابر این زمینه برای بر انگیختنش بر ایشتوویگو آماده بود و کورش که این را میدانستپیش دوید و نبونهئید را به دوستی و هم پیمانی فرا خواند

از گفته های خود نبونه ئید چنین برمی آید که سخن امستد دروغپردازی است زیرا آرزوی نبونه ئید برای به چنگ آوردن بین النهرین شمالی و در هم کوفتن مادها از خوابنامه  او به نیکی آشکار است پیش از این دیدیم که وی مردوک و سین را در خواب دید و درباره بتخانه احول حول  و اینکه مادها در آنجا هستند سخن گفت وی سپس می افزاید انگاه مردوک مرا گفت پادشاه اومان ماندا – مادها – دیر نخواهید پائید نه او و نه کشورش و شاهانی که با اویند بر جای نخواهند ماند

چون سوین سال از پادشاهی نبونه ئید فرا رسد آنان – خدایان –  کورش را بر او – ایشتوویگو – برخواهند انگیخت ، کورش پادشاه انشان دست نشانده او با سپاه اندکش ، سرزمین پهناور اومان ماندا را به چنگ خواهد گرفت و ایشتوویگو اومان ماندا را گرفتار کرده و به سرزمین خود خواهد برد

اندیشه های نبونه ئید  دست یابی بر شمال بین النهرین و راندن مادها از آن سرزمین بود ولی کورش اندیشه های بلند تری در سر داشت. وی میخواست بنام بزرگ خاندان آزاده و کهن هخامنشی رهبری ایرانیان را به چنگ آورده آنا را در جهان گیری و جهانداری رهنمون گردد و دادگری شاهانه و قانون و نظم پارسی را که آفریننده پیشرفت ها و نوسازی ها و مایه آرامش و خوشبختی مردمان بود در همه جا بگستراند هم پیمانی با نبونه ئید ایشتوویگو را ناچار میکرد در دو میدان بجنگد و از سوی دیگر کورش با نپذیرفتن دست دوستی تاجدار بابل دشمنی نیرومند برای خود میتراشید که در آن هنگامه کوشش به زیان او بر میخواست از این روی کورش به تخمین در سال ۵۵۴ با نبونه ئید پیمان دوستی و یگانگی بست

 

.