باب دوم در اخلاق پارسايان

باب دوم در اخلاق پارسايان

حکایت زاهدی مهمان پادشاه شد

زاهدی مهمان پادشاه شد، چون به طعام بنشستند کمتر از…

بیشتر بخوانید »
باب دوم در اخلاق پارسايان

حکایت زشت باشد دیبقى و دیبا

آورده اند که فقیهی دختری داشت بغایت زشت ، به…

بیشتر بخوانید »
باب دوم در اخلاق پارسايان

حکایت نبیند مدعى جز خویشتن را

یاد دارم که ایام طفولیت ، بسیار عبادت مى کردم…

بیشتر بخوانید »
باب دوم در اخلاق پارسايان

حکایت اى درونت برهنه از تقوا

پادشاهى به دیده ی استحقار در طایفه درویشان نظر کرد.…

بیشتر بخوانید »
باب دوم در اخلاق پارسايان

حکایت من آنم که من دانم

یکى از بزرگان را به محفلی اندر همی ستودند و…

بیشتر بخوانید »
باب دوم در اخلاق پارسايان

حکایت من بنده حضرت کریمم

دیدم گل تازه چند دسته برگنبدی از گیاه رسته گفتم…

بیشتر بخوانید »
باب دوم در اخلاق پارسايان

حکایت یکى از صلحای لبنان

یکى از صلحای لبنان که مقامات او میان عرب به…

بیشتر بخوانید »
باب دوم در اخلاق پارسايان

حکایت که دست کرم به ز بازوى زور

حکیمی را پرسیدند از سخاوت و شجاعت کدام بهتر است…

بیشتر بخوانید »
باب دوم در اخلاق پارسايان

حکایت احوال ما برق جهان است

یکى پرسید: از آن گم کرده فرزند که اى روشن…

بیشتر بخوانید »
باب دوم در اخلاق پارسايان

حکایت و ما از رگ گردن ، به انسان نزدیکتریم

در جامع بعلبک بودم .یک روز چند کلمه به عنوان…

بیشتر بخوانید »