و زان سو نوندى بیامد براه
بنزدیک سالار توران سپاه
که آمد بکین رستم پیل تن
بزرگان ایران شدند انجمن
ورازاد را سر بریدند زار
برانگیخت از مرز توران دمار
سپه را سراسر بهم بر زدند
به بوم و ببر آتش اندر زدند
چو بشنید افراسیاب این سخن
غمى شد ز کردارهاى کهن
نماند ایچ بر دشت ز اسپان یله
بیاورد چوپان بمیدان گله
در گنج گوپال و بر گستوان
همان نیزه و خنجر هندوان