منوچهر را سال شد بر دو شست ز گیتى همى…
بدان گه که روشن جهان تیره گشت طلایه پراگنده بر…
سپیده چو از تیره شب بر دمید میان شب تیره…
بشاه آفریدون یکى نامه کرد ز مشک و ز عنبر…
تهى شد ز کینه سر کینهدار گریزان همى رفت سوى…
سوى دژ فرستاد شیروى را جهان دیده مرد جهانجوى را…
منوچهر یک هفته با درد بود دو چشمش پر آب…
یکى پور زاد آن هنرمند ماه چگونه سزاوار تخت و…