شبى زال بنشست هنگام خواب
سخن گفت بسیار ز افراسیاب
هم از رزمزن نامداران خویش
و زان پهلوانان و یاران خویش
همى گفت هر چند کز پهلوان
بود بخت بیدار و روشن روان
بباید یکى شاه خسرو نژاد
که دارد گذشته سخنها بیاد
بکردار کشتیست کار سپاه
همش باد و هم بادبان تخت شاه
اگر داردى طوس و گستهم فرّ
سپاهست و گردان بسیار مر