چو لهراسپ بنشست بر تخت داد
بشاهنشهى تاج بر سر نهاد
جهان آفرین را ستایش گرفت
نیایش ورا در فزایش گرفت
چنین گفت کز داور داد و پاک
پر امّید باشید و با ترس و باک
نگارنده چرخ گردنده اوست
فزاینده فرّه بنده اوست
چو دریا و کوه و زمین آفرید
بلند آسمان از برش برکشید
یکى تیز گردان و دیگر بجاى
بجنبش ندادش نگارنده پاى
چو موى از بر گوى و مادر میان
برنج تن و آز و سود و زیان
تو شادان دل و مرگ چنگال تیز
نشسته چو شیر ژیان پر ستیز