پس آگاهى آمد سوى شهریار که آمد ز ره زال…
رسیدند خوبان بدرگاه کاخ بدست اندرون هر یک از گل…
زمانى پر اندیشه شد زال زر بر آورد یال و…
چو خورشید تابنده شد ناپدید در حجره بستند و گم…
چو زال این سخنها بکرد آشکار از و شادمان شد…
چو خورشید تابان بر آمد ز کوه برفتند گردان همه…
پس آن نامه سام پاسخ نوشت شگفتى سخنهاى فرّخ نوشت…
سپهبد نویسنده را پیش خواند دل آگنده بودش همه بر…
همى راند دستان گرفته شتاب چو پرّنده مرغ و چو…
چو برخاست از خواب با موبدان یکى انجمن کرد با…