کنون که فتنه فرا رفت و فرصتست ای دوست بیا…
این همه جلوه و در پرده نهانی گل من وین…
ای چشم خمارین، تو و افسانه نازت وی زلف کمندین…
چو ابرویت نچمیدی به کام گوشه نشینی برو که چون…
چه شد آن عهد قدیم و چه شد آن یار…
دستی که گاه خنده بآن خال می بری ای شوخ…
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی آخر ای…
امشب از دولت می دفع ملالی کردیم این هم از…
ایرجا سر بدرآور که امیر آمده است چه امیری که…
خلوتم چراغان کن ای چراغ روحانی ای ز چشمه نوشت…