رفتم و بیشم نبود روی اقامت وعده دیدار گو بمان…
کار گل زار شود گر تو به گلزار آئی نرخ…
آمد آن شاهد دل برده و جان بازآورد جانم از…
بار دیگر گر فرود آرد سری با ما جوانی داستانها…
فرخا از تو دلم ساخته با یاد هنوز خبر از…
خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست به زندگانی من…
مه من هنوز عشقت دل من فکار دارد تو یکی…
رقیبت گر هنر هم دزدد از من، من نخواهد شد…
سبوکشان که به ظلمات عشق خضر رهند ز جوی آب…
در بهاران سری از خاک برون آوردن خنده ای کردن…