باب هفتم در عالم تربیت

شبی دعوتی بود در کوی من

شبی دعوتی بود در کوی من

ز هر جنس مردم در او انجمن

چو آواز مطرب برآمد ز کوی

به گردون شد از عاشقان های و هوی

پری پیکری بود محبوب من

بدو گفتم ای عالم آشوب من

چرا با رفیقان نیائی به جمع

که روشن کنی مجلس ما چو شمع؟

شنیدم که می رفت و با خویشتن

همی گفت آن لُعبت سیم تن

محاسن چو مردان نداری به دست

نه مردی بود پیش مردان نشست

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *