باب هشتم در آداب صحبت و همنشنى
حکایت ای سلیم آب زسرچشمه ببند
هرآن سری که داری با دوست در میان منه چه دانی که وقتی دشمن گردد ؛ و هر گزندی که توانی به دشمن مرسان که باشد که وقتی دوست شود .
رازی که نهان خواهی با کس در میان منه وگرچه دوست مخلص باشد که مران دوست را نیز دوستان مخلص باشد ، همچنین مسلسل .
خامشی به که ضمیر دل خویش
با کسی گفتن و گفتن که مگوی
که چو پر شد نتوان بست به جوی
.