باب هشتم در آداب صحبت و همنشنى

حکایت سر مار

سر مار به دست دشمن کوب که از احدی الحسنیین خالی نباشد ، اگر این غالب آمد مار کشتی و گر آن ، از دشمن رستی.

به روز معرکه ایمن مشو زخصم ضعیف

که مغز شیر برآرد چو دل زجان برداشت

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *