باب اول در عبرت پادشاهان
حکایت یکی از وزرا معزول
یکی از وزرا معزول شد و به حلقه ی درویشان درآمد. اثر برکت صحبت ایشان در او سرایت کرد و جمعیت خاطرش دست داد. ملک بار دیگر بر او دل خوش کرد و عمل فرمود قبولش نیامد و گفت : معزولی به نزد خردمندان بهتر که مشغولی.
آنان که کنج عافیت بنشستند
دندان سگ و دهان مردم بستند
کاغذ بدریدند و قلم بشکستند
وز دست و زبان حرف گیران پرستند
ملک گفتا : هر آینه ما را خردمندی کافی باید که تدبیر مملکت را شاید . گفت : ای ملک نشان خردمندان کافی جز آن نیست که به چنین کارها تن ندهد.
هماى بر همه مرغان از آن شرف دارد
که استخوان خورد و جانور نیازارد
.