شعراقرن هفتم هجری 582 الی 679 شمسی
زندگی نامه کمال اصفهانی
اسماعیل ملقب به کمال الدین فرزند محمد جمال الدین اصفهانی یکی از قصیده سرایان بزرگ ایارن در اویل سده هفتم هجریست که پس از مرگ پدر شاعری نامدار و خلف صدق پدر گردید
کمال الدین شاعری دانشمند و نکته سنج بود ، در شعر او چندان معانی دقیق و نکات بدیع وجود دارد که بزرگان ادب او را خلاق المعانی نامیده و بر پدر ترجیح نهادند
او نیز مانند پردش جما الدین مداح خاندان آل صاعد و آل خجند بود. از ممدوحان وی رکن الدین مسعود و جلال الدین منکبرئی پسر سلطان محمد خوارزمشاه و اتابک سعد بن زنگی را میتوان نام برد
در سال ۶۰۲ – ۶۲۰ هجری – به اصفهان رفت و کما الدین اسماعیل با گروهی از بزرگان اصفهان شرفیاب شده و قصیده غرائی در ستایش وی سرود که مورد توجه واقع گردید .کمال الدین در سال ۶۱۴ – ۶۳۳ هجری – ناظر خونریزیهای مغول و بدبختی های ایرانیان در اصفهان بود :
کسی نیست که تا بر وطن خود گرید بر حال تباه مردم بد گرید
دی بر سر مرده ای دو صد شیون بود امروز یکی نیست که بر صد گرید
در این کشتار فجیح و وحشتناک خود او نیز دستگیر و درسال ۶۱۶ – ۶۳۵ هجری – به دست مغولی کشته شد . و گویند این اشعار را در آخرین لحظات عمر با خون خویش بر دیوار چنین نگاشت :
دل خون شد و شرط جانگدازی این است در حضرت او کمینه بازی این است
با این همه من هیچ نمی یارم گفت شاید که مگر بنده نوازی این است
به نوشته برخی کمال الدین از مریدان شیخ شهاب الدین سهروردی بوده و همواره طریق سیر و سلوک می پیموده است . بطوریکه مضمون رباعی فوق نیز مبین این قول است دیوان اشعار وی مشتمل بر سیزده هزار بیت است
زانم نمی رسد به سر زلف یار دست بر تافته است بخت مرا روزگار دست
آرم برون ز هر شکنش هد هزار دل گر در شود مرا به دو زلف نگار دست
صبر و جوانی و دل و دین بود در رهش شستم به آب دیده از این هر چهار دست
غم نیک دست می دهد از هر طرف و لیک اینم بتر که می ندهد غمگسار دست
پیکان تیر غمزه تو در دل من است گر نیست باروت ز من اینک بیار دست
.