شعرامعاصرنویسندگان

زندگی نامه علی نظمی

علی نظمی فرزند حسین در سال ۱۳۰۶ در تبریز دیده به جهان گشود . پدرش از شکارچیان زبر دست تبریز بود که در آغاز شاعری نظمی در گذشت نظمی در قطعه مفصلی به ذوق پدرش اشاره کرده می گوید

یاد آن عهد که من با پدرم            در یک کلبه بی روزن و تار

می نشستیم و سخن می گفتیم       من ز شعر او ز فن و فوت شکار

یار او بود یکی کهنه تفگ          یار من دفتر و دیوان بهار

از آنجا که پدر نظمی از علم و ادب بهره ای و از فضیلت نصیبی نداشت پسرش را نیز در کودکی از تحصیل ممانعت می کند . به طوریکه نظمی تا ۱۸ سالگی عامی و امی محض بود

در ۱۹ سالگی هوای تحصیل به سرش می زند و در کلاسهای شبانه ثبت نام میکند پس از اخذ گواهی نامه ششم ابتدائی به فراگیری صرف و نحو و خواندن کتب قدیمه از قبیل گلستان سعدی ، کلیله و دمنه و مقامات حمیدی و تاریخ معجم که از مهمترین متون ادبی می باشند گرایش پیدا می کند و مدت ۶ سال ادب عرب را از اساتید می آموزد

در همان ایام تحصیل گهگاهی نیز به طبع آزمائی می پرداخت در سال ۱۳۲۵ شعری از وی در یکی از جراید به چاپ میرسد و شاعر گمنام یک مرتبه در میان اهل فضل و ادب جلوه گر میشود و به محفل ادیبان و نکته سنجان راه پیدا کرده و مانند واسطه العقد در سلک شعرا و فضلا می پیوندد

از آنجا که نظمی در سبک و سیاق سهل گویان ممتنع پرداز میباشد به ویژه تجانس و هم موجی عجیبی با اشعار سعدی شیرازی دارد مورد توجه خاص و عام قرار گرفته و با قاطعیت میتوان گفت که این هم موجی و سنخیت او مرهون ارادتی که نسبت به سعدی دارد

وی در بعضی اشعار که به استقبال رفته به خوبی از عهده بر امده و موفق است ترکیبات نو و تعبیرات پخته و مضامین بدیع محتوای دیوانش نظمی را تشکیل میدهد  و دیوانش هفت شهر که هفت شهر عشق را پیموده است برای عاشقان بیدل راه عشق و عاشقی نشان میدهد

این شاعر در انواع شعر طبع آزمائی می کند و همه فن حریف است و میتوان گفت در هر فن مردی است یک فن به قوا منوچهری

خجسته ذو فنونی ، رهنمونی                که در هر فن بود چون مرد یک فن

نظمی علاوه بر اینکه دارای فضیلت ادبی و محسنات شعری است حسن معاشرت و سجایای اخلاقی وی نیز ستودنی است . این مرد بی آلایش چنان در دل دوستان و آشنایان راه یافته که بر همه دلها حکومت می راند . صفای دل و پاکی ضمیر و صداقت و دوستی بی ریا همه و همه بارقه ایست که همیشه در ناصیه او میدرخشد

نظمی در سال ۱۳۲۴ ازدواج می کند ولی پس از ۶ سال از همسر خود جدا میشود و از این همسر خود دو پسر دارد که یکی از نعمت گوش و زبان محروم است

پس از سه سال با دختری عقد همسری میبند که هفت فرزند نتیجه این ازدواج است

با اینکه از لحاظ معاش به علت کثرت اولاد چندنا وسعی در زندگی ندارد ولی با کمال متانت و آبرومندی روزگار میگذراند و لب به شکایت نمیآلاید و همیشه خنده بر لبانش نقش می بندد و چنان بشاشت و فراغت خاطر از خود نشان میدهد که کسی را بر درون  راه نیست

این گردش چشمان تو یا غایت ناز است        وین سلسله زلف تو یا عمر دراز است

مردیم ز نازت پس از این چاره دلها            با عشوه تو عشوه و ناز تو ناز است

محمود به افسانه نشد شیفته عشق             این معجزه حسن دلاویز ایاز است

تنها نگه او دل ما را نفریبد                   چشم همه خوبان جهان شعبده باز است

رازی که از آن هیچکس آگاه نباشد          در سینه ما جوی که گنجینه راز است

گفتم که سر زلف تو روزی به کف آرم     گفتا که امید تو عجب دور و دراز است

نظمی در کس را نزند از سر حاجت        پیوسته به رویش در احسان تو باز است

 

 

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن