شعراقرن پنجم هجری - 388 الی 485 شمسیقرن چهارم هجری - 291 الی 388 شمسی
زندگی نامه حکیم ابوالقاسم منصور ابن حسن – تخلص فردوسی
فردوسى شهرت و تخلص ابوالقاسم منصور ابن حسن [حکیم ابوالقاسم…]، حدود ۳۲۹ – ۴۱۱ تا ۴۱۶- هجرى قمرى، شاعر بزرگ و حماسه سراى چیره دست ایرانى، سراینده شاهنامه.
در بارهى سال تولد و وفات وى اطلاعات دقیق و موثقى در دست نیست. و از بعضى اشارات او در ضمن شاهنامه مىتوان به حدس دریافت که وى در حدود ۳۲۹ یا۳۳۰ هجرى قمرى متولد شده است. زادگاه وى ده باژ (یا فاز) از دهات طابران طوس بوده، و در قدیمترین مآخذ موجود در باب حیات وى (چهار مقالهى عروضى) به این نکته تصریح شده است. او از خاندان دهقانان و از ایرانیان اصیل عصر خویش بوده، و دلبستگى وى به آفرینش شاهنامه بر خاسته از این پیوند روحى و تربیت خانوادگى اوست، زیرا در روزگار وى، خاندانهاى دهقانان کوشش بسیارى داشتهاند تا سنتها و مآثر نژادى خود را در برابر ارزشهاى جدیدى که اسلام به محیط زندگى ایشان آورده بود حفظ کنند.
فردوسى، چنان که از اشارات او در شاهنامه بر مىآید، و نیز به قراین خارجى که از وضع زندگى طبقهى دهقانان در آن عصر در دست هست، زندگانى مرفه و آسودهاى داشته، و به قول نظامى عروضى «شوکتى تمام داشت، چنان که به دخل آن ضیاع از امثال خود بىنیاز بود.» ولى، بر اثر گذشت زمان و صرف سرمایهى خویش در راه اتمام شاهنامه، و از طرف دیگر ضعف عمومى وضع زندگى طبقهى دهقانان -که در طول زمان از موقعیت باستانى خویش تنزل کرده و به صورت افرادى کم بضاعت در مىآمدند- در اواخر عمر تنگدست بوده است، و این نکته از چند جاى شاهنامه به خوبى دانسته مىشود. و نیز دانسته مىشود که این تنگدستى شدید بوده است. زیرا از نوع آرزوهایى که در این ایام دارد به خوبى مىتوان به مجال تنگ زندگانى او پى برد.
از چند و چون تحصیلات و آگاهى او از علوم روزگارش اطلاع دقیقى در دست نیست. اما از خلال شاهنامه به نیکى دانسته مىشود که وى بر ادب عرب و فلسفه و کلام عصر خویش تسلط داشته، و براى جویندگان، اندیشههاى فلسفى و ژرف در شاهنامه کم نیست. شاید به حدس و تقریب بتوان گفت که وى، مستقیم یا غیر مستقیم، از بلاغت یونانى آگاهىهایى داشته، و این نکته از قیاس شاهنامه با متون مشابه آن از نظر فن صحنه آرایى به خوبى دانسته مىشود؛ اگر چه مجموعهى این آگاهىها ممکن است نتیجهى شناخت ذوقى و قریحهى تابناک فردوسى نیز باشد.
فردوسى، چنان که از خلال شاهنامه و قراین خارجى دانسته مىشود، سراسر عمر در وطن خویش طوس اقامت داشته، و جز یکى دو بار به سفر نرفته است. سفرهایى افسانهاى در تذکرهها بدو نسبت دادهاند که پذیرفتن آنها دشوار است، اما احتمال این که پس از ختم شاهنامه خود آن را به غزنین نزد محمود برده باشد امرى است که، اگر چه مسلم نیست، دلیل قاطعى نیز در رد آن نداریم. به هر حال، در شاهنامه هیچ اشارتى به سفر غزنین او نیامده است.
فردوسى در سرودن شاهنامه گذشته از روح وطن خواهى و احساسات میهنى، کما بیش مشوّقاتى داشته است. او خود از چند تن به نام یاد کرده که ایشان به نحوى در تشویق او کوشیدهاند. یکى از آنان -که بیش از همه مورد ستایش اوست- کسى است از اشراف و فرمانروایان آن عهد که فردوسى صفاتش را برمىشمارد، اما به تصریح نام او را نمىگوید. همچنین از حیى قتیب از آزادگان آن عهد، یاد مى کند که او را تشویق و یارى کرده است.
افسانهاى که تذکره نویسان قرون بعد پرداختهاند مبنى بر این که محمود غزنوى در جستجوى کسى بود که به نظم داستانهاى باستانى بپردازد و سرانجام فردوسى را نامزد این کار کرد، چیزى است که قراین تاریخى آن را نقض مىکند، زیرا فردوسى، به تصریح تمام، تاریخ آغاز شاهنامه را به سالیانى مىرساند که محمود هنوز به سلطنت نرسیده بوده است، گذشته از این که طبیعت خاص و خصوصیات نژادى محمود و رفتارى که در تاریخ از او سراغ داریم، همه قراینى است که نشان مىدهد وى نمىتوانسته است مشوق اصلى چنین کارى باشد. اما بىگمان، فردوسى در پایان کار-هنگامى که مشوقان اصلى او به طرق مختلف از میان رفتهاند و خود در آخر عمر احساس نیازمندى مالى داشته، و نیز به سبب آوازهى تبلیغات محمود (که در این راه مردى هوشیار و فرصت طلب بوده است) که به طوس رسیده است، و فردوسى آواز این دهل را از دور شنیده- بدین فکر افتاده است که این اثر خود را به نام محمود کند، تا هم از این راه آسایشى در زندگى آخر عمر بیابد، و هم از رهگذر نام محمود و نفوذ وى، نشر کتابش با توفیق بیشتر همراه باشد، و از گزند حوادث در امان بماند. وقتى که فردوسى شاهنامه را نزد محمود فرستاد، یا به احتمالى خود به غزنین برد، محمود رفتارى آن چنان که شایستهى رنج عظیم فردوسى باشد با او نکرد، بلکه با سردى و بى اعتنایى خویش خاطر او را آزرد. گذشته از خصوصیت نژادى و اخلاقى محمود، عوامل خارجى نیز چنین مى خواستند، و فردوسى خود از حاسدانى که در نزد شاه کار او را تباه کردند به صراحت سخن گفته است. بى گمان، شیعى بودن فردوسى و گرایش او به اعتزال نیز از عوامل این محرومیت بوده است. فردوسى، پس از این حرمان، عمر درازى نیافته و زندگى را بدرود گفته است. در بعضى روایات آوردهاند که محمود، در پایان کار، از رفتار خویش پشیمان شد، و خواست دل فردوسى را به دستآورد، و از این روى، صلهاى را که در آغاز مىباید به او مىداد در آن هنگام به طوس فرستاد، و رسیدن صله مصادف با هنگامى بود که شاعر در گذشته بود. از فرزندان فردوسى، پس از مرگ وى، فقط دخترى نام بردهاند، و فردوسى خود در شاهنامه از مرگ پسر ۳۷ سالهاش – که در ۶۵ سالگى شاعر در گذشته- یاد مىکند.
از ارتباط فردوسى با شاعران و ادیبان عصر وى اطلاعى در دست نیست، و از بعضى قراین دانسته مىشود که در روزگار حیاتش عامهى مردم خصوصاً متعصبان مذهب، حسن نظرى دربارهى او نداشتهاند. پس از مرگ، فردوسى را بر دروازهى رزان طوس، در باغى که ملک او بوده، به خاک سپردند، و مزار وى پس از مرگش مورد توجه مردم بوده، و با همهى حوادث روزگار، تا قرن اخیر آثارى از آن بر جاى مانده است. در سال ۱۳۵۳ هجرى قمرى عمارتى بر سر گور او ساختند، که در ۱۳۴۷ هجرى شمسى انجمن آثار ملى بار دیگر آن ساختمان را از نو بنیاد کرد.
فردوسى مانند اغلب برزگان ادب و علم، پس از مرگ در هالهاى از افسانهها فرو رفته و در طول تاریخ اهمیت کارش آشکارتر شده است، چنان که از داورى مؤلف چهار مقاله، یک قرن پس از مرگ او، این نکته به خوبى دانسته مى شود، و از تعبیر ابن اثیر(در المثل السائر)، که شاهنامه را قرآن قوم ایرانى مى شمارد، به خوبى مى توان دریافت که در آغاز قرن هفتم هجرى قمرى در نواحى غیر فارسى زبان نیز شهرتى به کمال داشته است.
فردوسى، بىهیچ گمان، بزرگترین حماسهسراى ایران است، و تسلط او در آرایش صحنهها، گزینش کلمات، ترکیب استادانهى اجزاى جمله، و ارائهى تصاویر متناسب با موضوع و صور حسى خیال- که اغلب از عناصر مادى و ملموس ترکیب شده است و عناصر انتزاعى و قراردادى را در آن راه نیست- در حدى است که با دیگر استادان این شیوه قابل قیاس نیست، و در زندگى بخشیدن به قهرمانان داستان و دقیق شدن در زوایاى روحى هر کدام، چندان چیره دست و تواناست که خوانندهى آگاه بى اختیار دچار شگفتى مىشود.
.
خوب بود
با سلام و عرض خسته نباشید به نویسنده وبلاگ خیــــلی ممنون مطالب عالــــی بود و بسیـــار آموزنده بوووووووووووووووووووود
بــا تــــــــــشتـــــــــــــــکـــــــــــــــــــــر