کی قباد

کى‏قباد

بشاهى نشست از برش کى‏قباد

همان تاج گوهر بسر بر نهاد

همه نامداران شدند انجمن

چو دستان و چون قارن رزم زن‏

چو کشواد و خرّاد و برزین گو

فشاندند گوهر بران تاج نو

قباد از بزرگان سخن بشنوید

پس افراسیاب و سپه را بدید

دگر روز برداشت لشکر ز جاى

خروشیدن آمد ز پرده سراى‏

بپوشید رستم سلیح نبرد

چو پیل ژیان شد که برخاست گرد

بشاهى نشست از برش کى‏قباد

همان تاج گوهر بسر بر نهاد

همه نامداران شدند انجمن

چو دستان و چون قارن رزم زن‏

چو کشواد و خرّاد و برزین گو

فشاندند گوهر بران تاج نو

قباد از بزرگان سخن بشنوید

پس افراسیاب و سپه را بدید

دگر روز برداشت لشکر ز جاى

خروشیدن آمد ز پرده سراى‏

بپوشید رستم سلیح نبرد

چو پیل ژیان شد که برخاست گرد

رده بر کشیدند ایرانیان

ببستند خون ریختن را میان‏

بیک دست مهراب کابل خداى

دگر دست گژدهم جنگى بپاى‏

بقلب اندرون قارن رزم زن

ابا گرد کشواد لشگر شکن‏

پس پشت رویشان زال با کى‏قباد

بیک دست آتش بیک دست باد

بپیش اندرون کاویانى درفش

جهان زو شده سرخ و زرد و بنفش‏

ز لشکر چو کشتى سراسر زمین

کجا موج خیزد ز دریاى چین‏

سپر در سپر بافته دشت و راغ

درفشیدن تیغها چون چراغ‏

جهان سر بسر گشت دریاى قار

برافروخته شمع از و صد هزار

ز نالیدن بوق و بانگ سپاه

تو گفتى که خورشید گم کرد راه‏

سبک قارن رزم زن کان بدید

چو رعد از میان نعره برکشید

میان سپاه اندر آمد دلیر

سپهدار قارن بکردار شیر

گهى سوى چپ و گهى سوى راست

بران گونه از هر سوى کینه خواست‏

بگرز و بتیغ و سنان دراز

همى کشت از ایشان گو سرافراز

ز کشته زمین کرد مانند کوه

شدند آن دلیران ترکان ستوه‏

شماساس را دید گرد دلیر

که مى بر خروشید چون نرّه شیر

بیامد دمان تا بر او رسید

سبک تیغ تیز از میان بر کشید

بزد بر سرش تیغ زهر آبدار

بگفتا منم قارن نامدار

نگون اندر آمد شماساس گرد

چو دید او ز قارن چنان دست برد

چنین است کردار گردون پیر

گهى چون کمانست و گاهى چو تیر

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن