رزم ايرانيان و تورانيان
کشته شدن زراسپ از دست فرود
چنین گفت پس پهلوان با زرسپ
که بفروز دل را چو آذرگشسپ
سلیح سواران جنگى بپوش
بجان و تن خویشتن دار گوش
تو خواهى مگر کین آن نامدار
و گر نه نبینم کسى خواستار
زرسپ آمد و ترگ بر سر نهاد
دلى پر ز کین و لبى پر ز باد
خروشان باسپ اندر آورد پاى
بکردار آتش در آمد ز جاى
چنین گفت شیر ژیان با تخوار
که آمد دگرگون یکى نامدار
ببین تا شناسى که این مرد کیست
یکى شهریارست اگر لشکریست
چنین گفت پس پهلوان با زرسپ
که بفروز دل را چو آذرگشسپ
سلیح سواران جنگى بپوش
بجان و تن خویشتن دار گوش
تو خواهى مگر کین آن نامدار
و گر نه نبینم کسى خواستار
زرسپ آمد و ترگ بر سر نهاد
دلى پر ز کین و لبى پر ز باد
خروشان باسپ اندر آورد پاى
بکردار آتش در آمد ز جاى
چنین گفت شیر ژیان با تخوار
که آمد دگرگون یکى نامدار
ببین تا شناسى که این مرد کیست
یکى شهریارست اگر لشکریست
چنین گفت با شاه جنگى تخوار
که آمد گه گردش روزگار
که این پور طوسست نامش زرسپ
که از پیل جنگى نگرداند اسپ
که جفتست با خواهر ریونیز
بکین آمدست این جهانجوى نیز
چو بیند برو بازوى و مغفرت
خدنگى بباید گشاد از برت
بدان تا بخاک اندر آید سرش
نگون اندر آید ز باره برش
بداند سپهدار دیوانه طوس
که ایدر نبودیم ما بر فسوس
فرود دلاور بر انگیخت اسپ
یکى تیر زد بر میان زرسپ
که با کوهه زین تنش را بدوخت
روانش ز پیکان او برفروخت
بیفتاد و بر گشت ازو بادپاى
همى شد دمان و دنان باز جاى