خسرو و شيرين

گفتار اندر داستان خسرو و شیرین

کهن گشته این نامه باستان

ز گفتار و کردار آن راستان‏

همى نو کنم گفته‏ها زین سخن

ز گفتار بیدار مرد کهن‏

بود بیست شش بار بیور هزار

سخنهاى شایسته و غمگسار

نبیند کسى نامه پارسى

نوشته بابیات صد بار سى‏

اگر باز جویى درو بیست بد

همانا که کم باشد از پانصد

چنین شهریارى و بخشنده‏یى

بگیتى ز شاهان درخشنده‏یى‏

کهن گشته این نامه باستان

ز گفتار و کردار آن راستان‏

همى نو کنم گفته‏ها زین سخن

ز گفتار بیدار مرد کهن‏

بود بیست شش بار بیور هزار

سخنهاى شایسته و غمگسار

نبیند کسى نامه پارسى

نوشته بابیات صد بار سى‏

اگر باز جویى درو بیست بد

همانا که کم باشد از پانصد

چنین شهریارى و بخشنده‏یى

بگیتى ز شاهان درخشنده‏یى‏

نکرد اندرین داستانها نگاه

ز بدگوى و بخت بد آمد گناه‏

حسد کرد بد گوى در کار من

تبه شد بر شاه بازار من‏

چو سالار شاه این سخنهاى نغز

بخواند ببیند بپاکیزه مغز

ز گنجش من ایدر شوم شادمان

کزو دور بادا بد بدگمان‏

و ز ان پس کند یاد بر شهریار

مگر تخم رنج من آید ببار

که جاوید باد افسر و تخت اوى

ز خورشید تابنده تر بخت اوى‏

چنین گفت داننده دهقان پیر

که دانش بود مرد را دستگیر

غم و شادمانى بباید کشید

ز هر شور و تلخى بباید چشید

جوانان داننده و با گهر

نگیرند بى‏آزمایش هنر

چو پرویز ناباک بود و جوان

پدر زنده و پور چون پهلوان‏

ورا در زمین دوست شیرین بدى

برو بر چو روشن جهان بین بدى‏

پسندش نبودى جزو در جهان

ز خوبان و ز دختران مهان‏

ز شیرین جدا بود یک روزگار

بدانگه که بد در جهان شهریار

بگرد جهان در بى‏آرام بود

که کارش همه رزم بهرام بود

چو خسرو بپردخت چندى بمهر

شب و روز گریان بدى خوب چهر

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *