حجم سبز
روشنی ، من، گل، آب
ابری نیست.
بادی نیست.
مینشینم لب حوض:
گردش ماهیها، روشنی، من، گل ، آب.
پاکی خوشه زیست.
مادرم ریحان میچیند.
نان و ریحان و پنیر، آسمانی بی ابر، اطلسیهایی تر.
رستگاری نزدیک : لای گلهای حیاط.
نور در کاسه مس، چه نوازشها میریزد!
نردبان از سر دیوار بلند ، صبح را روی زمین میآرد.
پشت لبخندی پنهان هر چیز.
روزنی دارد دیوار زمان ، که از آن، چهره من پیداست .
چیزهایی هست، که نمیدانم .
میدانم، سبزهای را بکنم خواهم مرد .
میروم بالا تا اوج ، من پراز بال و پرم .
راه میبینم در ظلمت ، من پراز فانوسم .
من پراز نورم و شن
و پر از دارو درخت .
پرم از راه ، از پل ، از رود ، از موج .
پرم از سایه برگی در آب:
چه درونم تنهاست .
.