ما هیچ، ما نگاه

اینجا همیشه تیه

ظهر بود .

ابتدای خدا بود .

ریگزار عفیف

گوش می کرد ،

حرف های اساطیری آب را می شنید .

آب مثل نگاهی به ابعاد ادراک .

لکلک

مثل یک اتفاق سفید

بر لب برکه بود .

حجم مرغوب خود را

در تماشای تجرید می شست .

چشم

وارد فرصت آب می شد .

طعم پاک اشارات

روی ذوق نمک زار از یاد می رفت .

باغ سبز تقرب

تا کجای کویر

صورت ناب یک خواب شیرین ؟

ای شبیه

مکث زیبا

در حریم علف های قربت !

در چه سمت تماشا

هیچ خوشرنگ

سایه خواهد زد ؟

کی

انسان

مثل آواز ایثار

در کلام فضا کشف خواهد شد ؟

ای شروع لطیف !

جای الفاظ مجذوب ، خالی!

.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن