ما هیچ، ما نگاه
چشمان یک عبور
آسمان پر شد از خال پروانه های تماشا .
عکس گنجشک افتاد در آب های رفاقت .
فصل پرپر شد از روی دیوار در امتداد غریزه .
باد می آمد از سمت زنبیل سبز کرامت .
شاخه مو به انگور
مبتلا بود .
کودک آمد
جیب هایش پر از شوق چیدن .
( ای بهار جسارت !
امتداد تو در سایه کاج های تامل
پاک شد.)
کودک از پشت الفاظ
تا علف های نرم تمایل دوید ،
رفت تا ماهیان همیشه .
روی پاشویه حوض
خون کودک پر از فلس تنهایی زندگی شد .
بعد ، خاری
پای او را خراشید .
سوزش جسم روی علف ها فنا شد .
( ای مصب سلامت !
شور تن در تو شیرین فرو می نشیند . )
جیک جیک پریروز گنجشک های حیاط
روی پیشانی فکر او ریخت .
جوی آبی که از پای شمشادها تا تخیل روان بود
جهل مطلوب تن را به همراه می برد .
کودک از سهم شاداب خود دور می شد .
زیر باران تعمیدی فصل
حرمت رشد
از سر شاخه های هلو روی پیراهنش ریخت .
در مسیر غم صورتی رنگ اشیاء
ریگ های فراغت هنوز
برق می زد .
پشت تبخیر تدریجیموهبت ها
شکل پرپرچه ها محو می شد .
کودک از باطن حزن پرسید :
تا غروب عروسک چه اندازه راه است ؟
هجرت برگی از شاخه ، او را تکان داد .
پشت گل های دیگر
صورتش کوچ می کرد .
( صبحگاهی در آن روزهای تماشا
کوچ بازیچه ها را
زیر شمشادهای جنوبی شنیدم .
بعد ، در زیر گرما
مشتم از کاهش حجم انگور پر شد .
بعد ، بیماری آب در حوض های قدیمی
فکر های مرا تا ملامت کشانید .
بعدها ، در تب حصبه دستم به ابعاد پنهان گل ها رسید .
گرته دلپذیر تغافل
روی شن های محسوس خاموش می شد .
من
روبرو می شدم با عروج درخت ،
با شیوع پر یک کلاغ بهاره ،
با افول وزغ در سجایای ناروشن آب ،
با صمیمیت گیج فواره حوض ،
با طلوع تر سطل از پشت ابهام یک چاه . )
کودک آمد میان هیاهوی ارقام .
( ای بهشت پریشانی پاک پیش از تناسب !
خیس حسرت ، پی رخت آن روزها می شتابم . )
کودک از پله های خطا رفت بالا .
ارتعاشی به سطح فراغت دوید .
وزن لبخند ادراک کم شد.
.