باب هفتم در تاءثير تربيت
حکایت هست از تو بزرگتر خداوند
پارسایی بر یکی از خداوند ان نعمت گذر کرد که بنده ای را دست و پای استوار بسته عقوبت همی کرد . گفت : ای پسر ، همچو تو مخلوقی را خدای عزوجل اسیر حکم تو گردانیده است و تو را بر وی فضیلت داده ، شکر نعمت باری تعالی بجای آر و چندین جفا بر وی مپسند ، نباید که فردای قیامت به از تو باشد و شرمساری بری .
بر بنده مگیر خشم بسیار
جورش مکن و دلش میازار
او را توبه ده درم خریدى
آخر نه به قدرت آفریدى
این حکم و غرور و خشم تا چند؟
اى خواجه ارسلان و آغوش
فرمانده خود مکن فراموش
در خبرست از خواجه عالم صلی الله علیه و سلم که گفت : بزرگترین حسرتی روز قیامت آن بود که یکی بنده صالح را به بهشت برند و خواجه فاسق را به دوزخ .
بر غلامى که طوع خدمت تو است
خشم بى حد مران و طیره مگیر
که فضیحت بود که به شمار
بنده آزاد و خواجه در زنجیر
.