باب هشتم در آداب صحبت و همنشنى
حکایت لقمان
لقمان آهنی به دست حضرت داوود علیه السلام دید که همچون موم نزد او نرم مى شود و هر آن گونه بخواهد آن را مى سازد، چون مى دانست که بدون پرسیدن ، معلوم مى شود که داوود علیه السلام چه مى خواهد بسازد. از او سؤ ال نکرد، بلکه صبر کرد تا اینکه فهمید داوود علیه السلام به وسیله آن آهن ، زره ساخت .
چو لقمان دید کاندر دست داوود
همى آهن به معجز موم گردد
نپرسیدش چه مى سازى که دانست
که بى پرسیدنش معلوم گردد
.