باب دوم در اخلاق پارسايان
حکایت من آنم که من دانم
![](https://persian-man.ir/uploads/uploads/0001544_-1-3.jpeg)
یکى از بزرگان را به محفلی اندر همی ستودند و در اوصاف جمیلش مبالغه می کردند. سربرآورد و گفت : من آنم که من دانم.
شخصم به چشم عالمیان خوب منظر است
وز خبث باطنم سر خجلت فتاده پیش
طاووس را به نقش و نگارى که هست خلق
تحسین کنند و او خجل از پاى زشت خویش
.