هوشنگ ایرانی در سال ۱۳۰۴ در همدان دیده به جهان گشود . وی فارغ التحصیل رشته ریاضی در سال ۱۳۲۵ از دانشگاه تهران بود . ایرانی سفرهای زیادی نظیر انگلستان ، فرانسه و اسپانیا داشت .و در سال ۱۳۲۹ با درجه دکترا به میهن بازگشت
ایرانی یکی از استعداد های برجسته شعر منثور بود ، که متاسفانه به جهت استفاده از ترکیب جیغ بنفش همواره مورد تمسخر قرار گرفته است . هوشنگ تیرتنی در ابتدا بنفش تند بر خاکستری و سپس مجموعه خاکستری را در نسخه های متعدد انتشار داد .
آنچه در کارهای هوشنگ ایرانی قابل ملاحظه است درک درستی است که از مفهوم شعر منثور دارد . یعنی کاربرد زبان در جهتی غیر از ترکیب مبتذل و عادی آن . ایرانی از نخستین استعدادهایی است که در ان سالها با شعر مدرن غرب تماس مستقیم داشت و در جهتی حرکت میکرد که جریانهای مدرن شعر غرب در آن سالها در همان مسیر حرکت داشتند . فضای شعر منثور او نه آن شعار های تند سیاسی و مقاله های متشاعرانه سالهای بحرانی بعد از شهریور ۱۳۲۰ است و نه آه و ناله های ادبی نویسان آن سالها که از روزگار قبل از کودتا در ایران شروع شده بود
جو شاعرانه کارهای او فضای ششاعرانه آثار شعرای غرب است که از وقاری فلسفی و زمینه ای جدی در تلقی از ماهیت شعر و شعر منثور سخن میگوید . شاید مهمترین خصیصه شعر منثور ایرانی در حوزه زبان که جوهر این گونه شعر است استفاده او از حس آمیزی باشد . منظور از حس امیزی ترکیب تصاویری است که در آن دو حس در کنار یکدیگر و به یکدیگر گره می خورند مثل صدا و رنگ ، مانند سخن شیرین و صدای روشن و یا مانند جیغ بنفش که از نظر حس آمیزی بعضی ذوقها آن را نمی پسندند
در هر حال هوشنگ ایرانی کوشش چشمگیری برای انحراف از عرف مبتذل زمان کرده است اما در واقع او در شعر به هیچ نوع شکلی نرسید فقط توانسط بر ذهن شاعرانی چون سهراب که سالها بعد برای دست یافتن به زبان شعری پیشرفته کوششهایی کردند تاثیر بگذارد .
اشعار ایرانی از لحاظ مفهوم و اندیشه ای که در آنها ست در سطح عمیقی قرار دارد و حاکی از کوشش وی در دادن پوشش تازه به کلمات در فضاهای افسانه ای کهن است . کارهای هوشنگ ایرانی از نوع تصوف نو و عرفان غربی سخن میگوید که بعد ها در کارهای سپهری شکل متکاملی به خود گرفت .
شعر های منثور هوشنگ ایرانی از بهترین نمونه های زبان شعر در آن سالهاست و در حقیقت از تمامی شاعران آن دوره آشناتر بوده است
آثار
- بنفش تند بر خاکستری (۱۳۳۰)
- خاکستری (۱۳۳۱)
- شعلهای پرده را برگرفت و ابلیس به درون خانه آمد (۱۳۳۱)
- اکنون به تو می اندیشم، به توها می اندیشم (۱۳۳۴)
اگر روزی آن غار
فرو ریزد
به کجا پناه خواهند برد؟
به کجا پناه خواهند برد؟
این مردمکهای خون آلود
تارهای حیاتشان را بر کدام گور،گوشه خواهند بست؟
آرام باش شطِ دور دست
آرام باش
تو هنوز چشمان بی حرکت و مضطربِ آن ماهی کوچک را از دست نداده ای
انبانت را باز کن
ببین
آنها هنوز نگران اند
آرام باش شطِ دور دست
هنوز خروشِ ناخن هایی که دنیا را می خراشند
وآن آتشی را که در تو باد جستجو می کنند
خاموش شده است
آن آتشِ سیاه خواهد آمد
و نی های لرزان را خواهد خرد کرد
خواهد کوبید
خواهد نابود کرد
آرام باش . . . بلند ترین موج
آرام باش در آن هنگام
که تو دستِ نابود کننده ات را پایین آوردی
این تخته پاره های نقاب پوش عریان خواهند شد
و چه چشمانِ گستاخی
که ازشرم فرو خواهند ریخت . . .
آرام باش . . . طوفانِ نا آشنا
این غبارها پَستی خواهند گرفت
این برج های عاج به گردابها خواهند رسید
رقصِ خشم انگیزِ برگ های خشک خواهد ایستاد
و پاهای عظیمِ آن سایه ی نزدیک شده
که در خود خورشید ها پنهان دارد . . .
کوره ی منتظر
زیرِ این آرامشِ شِکننده
پتک های عصیان را سنگین تر کن
و چشمِ شعله ورت را
آن چشمی که پَستی ها و ریاها را فاش خواهد ساخت
.