رزم ايرانيان و تورانيان

سپاه آراستن ایرانیان و تورانیان

چو خورشید بنمود رخشان کلاه

چو سیمین سپر دید رخسار ماه‏

بترسید ماه از پى گفت و گوى

بخمّ اندر آمد بپوشید روى‏

تبیره بر آمد ز درگاه طوس

شد از گرد اسپان زمین آبنوس‏

زمین نیلگون شد هوا پر ز گرد

بپوشید رستم سلیح نبرد

سوى میمنه پور کشواد بود

که با جوشن و گرز پولاد بود

فریبرز بر میسره جاى جست

دل نامداران ز کینه بشست‏

بقلب اندرون طوس نوذر بپاى

نماند آن زمان بر زمین نیز جاى‏

تهمتن بیامد بپیش سپاه

که دارد یلان را ز دشمن نگاه‏

چو خورشید بنمود رخشان کلاه

چو سیمین سپر دید رخسار ماه‏

بترسید ماه از پى گفت و گوى

بخمّ اندر آمد بپوشید روى‏

تبیره بر آمد ز درگاه طوس

شد از گرد اسپان زمین آبنوس‏

زمین نیلگون شد هوا پر ز گرد

بپوشید رستم سلیح نبرد

سوى میمنه پور کشواد بود

که با جوشن و گرز پولاد بود

فریبرز بر میسره جاى جست

دل نامداران ز کینه بشست‏

بقلب اندرون طوس نوذر بپاى

نماند آن زمان بر زمین نیز جاى‏

تهمتن بیامد بپیش سپاه

که دارد یلان را ز دشمن نگاه‏

و زان روى خاقان بقلب اندرون

ز پیلان زمین چون کُه بیستون‏

ابر میمنه کندر شیر گیر

سوارى دلاور بشمشیر و تیر

سوى میسره جنگ دیده گهار

زمین خفته در زیر نعل سوار

همى گشت پیران به پیش سپاه

بیامد بر شنگل رزم خواه‏

بدو گفت کاى نامبردار هند

ز بربر بفرمان تو تا بسند

مرا گفته بودى که فردا پگاه

ز هر سو بجنگ اندر آرم سپاه‏

و زان پس ز رستم بجویم نبرد

سرش را ز ابر اندر آرم بگرد

بدو گفت شنگل من از گفت خویش

نگردم نبینى ز من کمّ و بیش‏

هم اکنون شوم پیش این گردگیر

تنش را کنم پاره پاره بتیر

ازو کین کاموس جویم بجنگ

بایرانیان بر کنم کار تنگ‏

هم آنگه سپه را بسه بهر کرد

بزد کوس و ز دشت برخاست گرد

برفتند یک بهره با ژنده پیل

سپه بود صف برکشیده دو میل‏

سر پیل بان پر ز رنگ و نگار

همه پاک با افسر و گوشوار

بیاراسته گردن از طوق زر

میان بند کرده بزرّین کمر

فروهشته از پیل دیباى چین

نهاده برو تخت و مهدى زرین‏

بر آمد دم ناله کرّ ناى

برفتند پیلان جنگى ز جاى‏

بیامد سوى میسره سى هزار

سواران گردنکش و نیزه دار

سوى میمنه سى هزار دیگر

کمان بر گرفتند و چینى سپر

بقلب اندرون پیل و خاقان چین

همى بر نوشتند روى زمین‏

جهان سربسر آهنین گشته بود

بهر جایگه بر تلى کشته بود

ز بس ناله ناى و بانگ دراى

زمین و زمان اندر آمد ز جاى‏

ز جوش سواران و از دار و گیر

هوا دام کرگس بد از پر تیر

کسى را نماند اندر آن دشت هوش

ز بانگ تبیره شده کرّه گوش‏

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن