تولد و کودکی کورش هخامنشیروایت کتزیاسکورش

اندیشه های کورش

پس از آن کورش به نزد ونه  فرنه کادوسی رفت و با وی پیمان بست وبه ماد بازگشت وی هی بریس را بسیار گرامی داشت و او را یک اسپ و یک شنل پارسی و گروهی خدمتکار ارزانی کرد و همواره اش نزد خود نگه داشت چون هم رای او را خردمندانه می یافت و هم کلدانی کورش را ببهم دمیش بر می انگیخت بنابر این اندکی نرفت و که وی ار اندرزبد خود کرد یک روز کورش دلتنگی خود را از سروری مادها بر پارسیان با هی بریس در میان گذاشت و افزود که این بیداد است زیرا پارسیان در دلیری از ماد ها کمتر نیستند . هی بریس با او همداستان شد و بر انگیختس تا با کادوسیان دست یکی کند و پارسیان را – که شماره شان به ۴۰۰ هزار می رسید ساز جنگ دهد و به میدان آورده با استواگس جنگ کند .

هی بریس استدلال کرد که ماد ها در پارس کوهستانی کاری از پیش نمی توانند برد و مردم نیز کورش را دوست دارند و از وی فرمان می برند . کورش که او را چنین پر دل و تختشای یافت آرزوی دل خود را که ب پادشاهی رسیدن بود بدو باز گفت . هی برس وی را آفرین کرد و گفت که بهترین راه آنست ک پیکی نزد پدرش گسیل کند تا پارسیان را به بهانه کمک به آستواگس در جنگ با کادوسیان برای روز نبرد اماده سازد و خود نیز از شاه دستوری گیرد که برای چندی به پارس برود و بهانه اورد که میخواهد به میهنش برود تا هم در آنجا برای تندرستی پادشاه قربانی کند و هم پدر بیمارش را ببیند .

کورش از این راهنمایی زیرکانه خرسند شد و راز خوابی را که مادرش دیده و گزارش مرد کلانی و اندرزهای او را همه با هی بریس در میان گذاشت

اندرزگر پارسی وی را سخت بترسانید و گفت بتر است کلدانی خوابگزار را سر به نیست کنی پاسخت بیائی مبادا که رازت را بر شاه ماد فاش سازد . کورش کشتن کلدانی را زشت و ننگین شمرد و سخن هی بریس از ترس اینکه کلدانی راز خواب را فاش کند دامی برای او بگسترد و به بهانه آنکه میخواهد به شیوه پارسیان در شب برای ماه قربانی کند با گروهی از خدمتگزاران فدیه و باده و قالیچه و هر انچه دربایست بود بر گرفت و به چادر خود رفت و در زیر آن چاهی ژرف بکند ، آنگاه کلدانی خوابگزار را به میهمانی فرا خواند و مست کرد و در چاه افکند

. چون کورش از این راز آگاه شد سخت یشورید و از خشم هی بریس را چندی نزد خود راه نداد . لیکن چون کار او را برای پوشیده ماندن آن راز مهم دید بر او ببخشود و دوباره او را به اندرز بدی خود بپذیرفت  .

هی بریس به زن کلدانی گفت که شوهرش را راهزنان کشته اند و او را به دست خویش به خاک سپرده است

.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *