دسته‌ها
حمله و فتح لودیه توسط کورش روایت کتزیاس کورش

گشودن ساردیس و سرنوشت کرزوس به روایت کتزیاس

بنا بر نوشته کتزیاس کورش به راهنمائی یکی از یاران زیرکش ، یعنی همان هوبری معروف مجسمه هایی از چوب به شکل سربازان پارسی ساخت و گرد و باروی شهر جای داد

محاصره شدگان از دیدن آنها چنان دست و پای خود را گم کردند که تسلیم شدند .

کرزوس  چند روز پیش از این رویداد به سفارش شبحی مرموز فرزندش  را به گروگان نزد پارسیان فرستاد لیکن چون شاهزاده لودیه آهنگ کشتن کورش را نمود او را پیش چشمان پدرش کشتند . مادرش خود کشی کرد و پدرش به بتخانه آپولو پناه برد .اورا به زنجیر کشیدند اما نیروئی مرموز و آسمانی در میان خروش تندر و درخشیدن برق رهایش داد. چهار بار او را بند کردند ، و چهار بار بدین گونه زنجیرهایش گسیخته شد. سرانجام کورش مطوئن شد که کرزوس  را خدایان پشتیبانی می کنند . بنابر این آزاددش کردن و ندیم خویشش ساخت و پس از چندی فرمانروای شهر برنه را به او بخشید

در این روایت از اهنگ خودکشی داشتن کرزوس یا فرمان کورش بر سوختن او  هی گونه نشانی نیست چنان مینماید که کتزیاس رهائی یافتن کرزوس  را پذریفته لیکن بنا بر شیوه نکوهیده اش داستانی هم از خود ساخته است و به اصل روایتش افزوده

 

 

.

دسته‌ها
تولد و کودکی کورش هخامنشی روایت کتزیاس کورش

روایتی اصیل : پایه داستان کتزیاس

آشکار ست که کتزیاس تا توانسته نژاد و تبار و کردار کورش را ناچیز نمایانده است . آیا این کار را خود او کرده است یا آنچه را که نوشته از دیگران شنیده بوده است ؟

نولدکه و ماسپرو بر آنند که ماد ها چون شکست خود را فراموش نمی توانستند کرد بدان دلخوش کردند که کورش را از نژادی فرومایه و کردارش را ناسپاسانه نمایان کنند ، بنابراین این داستان را مادها ساختهند و کتزیاس شنید و باز گفت .

لیکن من – دکتر شاپور شهبازی – به هیچ روی این رای را نمیتوانم پذیرفت زیرا همه می دانند که مادها از همان آغاز کار در دستگاه های سپاهی و سازمان های دولتی هخامنشی راه داشتند و ارجمند و بزرگ بودند و روی هم رفته با آمدن کورش نه تنها چیزی نباختند بلکه چون در سازمان دولتی سرشناس بودند و شاهنشاه ایران ، دولت ماد و پارسیان یکی بود ، ایرانشهر بزرگتر و سر افرازتر شد .

البرت امستد متوج این نکته شده است که مادها در زمان کتزیاس بر پارسیان شوریدند و اندیشیده است که شاید وی این داستان را از ماد هائی که می خواستند پیوند نژادیشان با کورش را انکار کنند شنیده است . لیکن این رای نیز ناپذیرفتنی است چه در روزگار هرودتوس و حتی پیش از آن همه میدانستند که کورش نواده ایشتوویگو بوده است .

استاد کنت نوشته است که چون کورش بزرگ بر عموزاده خود آرشامه بر خاست و تخت را از او ربود ، کورش شیر دل پسر جنگاور داریوش دوم هم خواست مانند کورش بزرگ تخت را ب زور به چنگ اورد ، برادر وی اردشیر دوم این تختشائی را نتیجه کار کورش بزرگ میدانست  و گمان میکرد که کورش جوان  از همنام بزرگ خود سرمشق گرفته است و خواسته که کورش بزرگ را ناسپاس و ناقانونی بنمایاند – زیرا که بر نیای بزرگ اردشیر یعنی ارشامه بر خاسته بود – از این راه کورش شیر دل نیر خوار و قانون زیر پای گذار نمایش دهد . بنابراین آاوزه در افکند که کورش برزگ از خاندان ارشامه یعنی تخمه هخامنش نبوده است

کتزیاس که در دربار اردشیر بوده برای نگهداشت دل و فرمان او ، کورش بزرگ را بد تبار و تبهکار نشان داد و آنچه در درباز شنیده بود نوشت .

این رای نیز به هیچ روی پذیرفتنی نیست . اردشیر که به نیای بزرگ خود داریوش میبالید – و این نکته ایست که از نوشته خوا او پیداست – بی گمان میدانسته که این تادار در سنگنبشته بغستان کورش را از خاندان خود شمرده است .در سرتاسر روزگار هخامنشی ، کورش نمونه برازنده وستودگان و جنگاوران شمرده می دش  پارسیان او را پدر می خواندند واز برای خود او بود که خشیارشا با ان که مهمترین شاهزادگاننبود به جانشینی پدر رسید .

آرامگاه کورش نیز همواره با بزرگداشت فراوان پاس داشته می شد و پیشوایان دینی در کنار آن می ماندند . خود اردشیر مانند هر پادشاه دیگری می بایست در هنگام تاجگذاریجام را که کورش بزرگ پیش از پادشاهی رسیدن پوشیده بوددر تن بکند تا جانشین قانونی او بشمار آید .

در میدان جنگ کوناکسا یکی از یکی از سرداران بزرگ همین ارشیر دوم به کورش جوان برخورد و بر او خروشی که با کارهای ناپسندش شایستگی ان نام برترین و سربلندترین مرد پارسی یعنی کورش بزرگ را بر خود نهد از کف داده است

همه این نکات نشان می دهد که هیچ ایرانی نمیتوانست کورش را بدانگونه که کتزیاس نشان داده است بنمایاند و بنا بر این رای کنت بکلی دور از حقیقت می باشد

.

دسته‌ها
روایت کتزیاس کورش

بررسی روایت کتزیاس

آشکار ست که کتزیاس تا توانسته نژاد و تبار و کردار کورش را ناچیز نمایانده است . آیا این کار را خود او کرده است یا آنچه را که نوشته از دیگران شنیده بوده است ؟

نولدکه و ماسپرو بر آنند که ماد ها چون شکست خود را فراموش نمی توانستند کرد بدان دلخوش کردند که کورش را از نژادی فرومایه و کردارش را ناسپاسانه نمایان کنند ، بنابراین این داستان را مادها ساختهند و کتزیاس شنید و باز گفت .

لیکن من – دکتر شاپور شهبازی – به هیچ روی این رای را نمیتوانم پذیرفت زیرا همه می دانند که مادها از همان آغاز کار در دستگاه های سپاهی و سازمان های دولتی هخامنشی راه داشتند و ارجمند و بزرگ بودند و روی هم رفته با آمدن کورش نه تنها چیزی نباختند بلکه چون در سازمان دولتی سرشناس بودند و شاهنشاه ایران ، دولت ماد و پارسیان یکی بود ، ایرانشهر بزرگتر و سر افرازتر شد .

البرت امستد متوج این نکته شده است که مادها در زمان کتزیاس بر پارسیان شوریدند و اندیشیده است که شاید وی این داستان را از ماد هائی که می خواستند پیوند نژادیشان با کورش را انکار کنند شنیده است . لیکن این رای نیز ناپذیرفتنی است چه در روزگار هرودتوس و حتی پیش از آن همه میدانستند که کورش نواده ایشتوویگو بوده است .

استاد کنت نوشته است که چون کورش بزرگ بر عموزاده خود آرشامه بر خاست و تخت را از او ربود ، کورش شیر دل پسر جنگاور داریوش دوم هم خواست مانند کورش بزرگ تخت را ب زور به چنگ اورد ، برادر وی اردشیر دوم این تختشائی را نتیجه کار کورش بزرگ میدانست  و گمان میکرد که کورش جوان  از همنام بزرگ خود سرمشق گرفته است و خواسته که کورش بزرگ را ناسپاس و ناقانونی بنمایاند – زیرا که بر نیای بزرگ اردشیر یعنی ارشامه بر خاسته بود – از این راه کورش شیر دل نیر خوار و قانون زیر پای گذار نمایش دهد . بنابراین آاوزه در افکند که کورش برزگ از خاندان ارشامه یعنی تخمه هخامنش نبوده است

کتزیاس که در دربار اردشیر بوده برای نگهداشت دل و فرمان او ، کورش بزرگ را بد تبار و تبهکار نشان داد و آنچه در درباز شنیده بود نوشت .

این رای نیز به هیچ روی پذیرفتنی نیست . اردشیر که به نیای بزرگ خود داریوش میبالید – و این نکته ایست که از نوشته خوا او پیداست – بی گمان میدانسته که این تادار در سنگنبشته بغستان کورش را از خاندان خود شمرده است .در سرتاسر روزگار هخامنشی ، کورش نمونه برازنده وستودگان و جنگاوران شمرده می دش  پارسیان او را پدر می خواندند واز برای خود او بود که خشیارشا با ان که مهمترین شاهزادگاننبود به جانشینی پدر رسید .

آرامگاه کورش نیز همواره با بزرگداشت فراوان پاس داشته می شد و پیشوایان دینی در کنار آن می ماندند . خود اردشیر مانند هر پادشاه دیگری می بایست در هنگام تاجگذاریجام را که کورش بزرگ پیش از پادشاهی رسیدن پوشیده بوددر تن بکند تا جانشین قانونی او بشمار آید .

در میدان جنگ کوناکسا یکی از یکی از سرداران بزرگ همین ارشیر دوم به کورش جوان برخورد و بر او خروشی که با کارهای ناپسندش شایستگی ان نام برترین و سربلندترین مرد پارسی یعنی کورش بزرگ را بر خود نهد از کف داده است

همه این نکات نشان می دهد که هیچ ایرانی نمیتوانست کورش را بدانگونه که کتزیاس نشان داده است بنمایاند و بنا بر این رای کنت بکلی دور از حقیقت می باشد

.

دسته‌ها
روایت کتزیاس کورش

سرنوشت ایشتوویگو و خاندانش

نوشته نیکلاس دمشقی در اینجا پایان می رسد و بازمانده روایت کتزیاس بنابر نوشته فیتیوس چنین است :

استی بریس – استواگس – یاوری چند جز چند تن از نگهبانان کاخ و دخترش آموتیس و شوهر او اسپی تاماس نیافت ولی اینان چنان از او نگهداری کردند که کورش چون پایتخت ماد را گشود هرچه از استی بریس بیشتر جست کمتر یافت پس بفرمود تا بچه های آموتیس را شکنجه کنند تا نهانگاه پادشاه را نشان دهند . استی بریس تاب نیاورد شکنجه شدن نوادگانش را ببیند و خود را به دست کورش سپرد تا نوادگانش را رهائی بخشد . کورش در آغاز با وی به سختی رفاتر کرد و ازارش داد لیکن پس از آن پشیمان شد و او را گرامی داشت و به فرمانروائی بَرکانه – وَرکانه یا گرگان – فرستاد .

وی سپس اسپی تاماس را کشت و آموتیس را به زنی گرفت . پس از چندی این بانو هوس دیدار پدرش را کرد کورش خواجه ای پتی سیکال نام را به دنبال استی بریس فرستاد . هی بریس که از پادشاه پیشین ماد دل خوشی نداشت خواجه را فریفت او را بفرمود که استی بریس را در راه نابود سازد . وی هم آن نگون بخت  رادر کویری انداخت و رفت . بخواست آسمانی شیری چند به پاسبانی کالبد استی بریس امدند و چون آموتیس خوابی درباره پدر دید و دانست که اورا سر به نیست کرده اند خواجه را پوست کندو هی بریس نیز از ترس وی ده روز لب به غذا نزد تا به مرد .

کورش به جستجوی کالبد پدر زنش رفت و دید که چند شیر ان را پاس میدارند . پس ان را بر گرفت و با شکوه و بزرگداشت شاهانه به خاکش سپرد.

.

دسته‌ها
روایت کتزیاس کورش

جنگ های ایشتوویگو و پارسیان

کورش با کمک پدر ۳۰۰ هزار پیاده و ۵۰۰۰ سواره و ۱۰۰ گردونه جنگی داس دار فراهم آورد و برای جنگ اماده شد

از آن سو آستواگس از رفته ها اگاه شد با یک میلیون -/۰۰۰/۰۰۰/۱ – پیاده . ۲۰۰ هزار سوار و ۳۰۰ گزدونه جنگی داس دار ، جنگ را به پارس کشانید و در رزمی که کناره کو های بلند شهر پاسارگاد با پارسیان کرد انان را با همه کوشش و دلیری هی بریس و کورش و اترداتیس در هم شکست ر زد و خورد خونین دوم پدر کورش گرفتار امد و از زخم فراوان بمرد

آستواگس بزرگواری نمود و بر او ببخشود و بفرمود تا شاهانه به خاکش سپارند . کورش به سوی شهر پاسارگاد گریخت و هی بریس هم که تنگه هاهی دشوار گذر را گرفته بود نتوانست در برابر زرنگی و هوشیاری فرماندهی چون آستواگس تاب اورد و ناچار به گریز شد . ماد ها سر ئر ئنبال پارسیان نهادند و جنگ سوم در گرفت و کار به سود مادها ی چرخید . در این میان کورش به خانه ای رسید ک کودکیش را در آ« سپری شده بود . پس برای قربانی کردن آتشی از چوب درخت سرو و درخت غار بر افروخت ، و آرد گندم نیاز ایزدان کرد . بی درنگ آذرخشی در سوی خاوری آسمان درخشید و تند بغرید و پرندگان نیکو فال راه پاسارگاد را بدو نمودند

پارسیان زنان و بچگان خود را بر فراز کوه ها نگهداشته بودند و خود در دامان کوه مردانه می جنگیدند . آستواگس گروهی از یارانش را گفت که هرگاه سربازی از مادها به دشمن پشت کرد از پایش در اورید و رزم را سخت کرد و همه را به ناچار از پای کوه بالا برد و پارسیان را تا ستیغ کوه گریزان ساخت . در این هنگام که ماد ها به پیروزی دست میافتند

زنان پارسی که مردان خود را به سوی کوه گریزان دیدند دامن هایشان را بالا زدند و خروش بر اوردند که ای ترسویان به کجا میگریزید ؟ آیا بر آنید که به جائی پناه برید که از آن زاده شدید ؟

پارسیان چئن این بشنیدند از شرم و ننگ هراسیدند و تاب ان سرزنش و بیغاره را نیاورده به سوی دشمن زدند و استواگس مجبور شد که تخت و تاجش را رها کرده بگریزد چون این کاری که زنان کردند مایه پیروزی پارسیان شد هنوز – یعنی زمان کتزیاس – شاهنشاهان هخامنشی هرگاه به پاسارگاد می روند به هر زن پارسی به اندازه ۲۰ درم اتیکی زر میبخشند

هی بریس تاج پادشاهی را بر یر کورش گذاشت و پارسیان گنجینه های هنگفتی از لشکرگاه مادها به تاراج بردند . چون مردم سرزمین های دیگر نیز این داستان بدانستند بر مادها بشوریدند ارته سوراس فرمانده گرگان نخستین کسی بود که به فرمان کورش گردن نهاد و گروگان سپرد . شهربان پارثَوَ – خراسان – و پادشاه هان سکاها و باختران نیز چنان کردند . پس از آن کورش بر آستواگس – که اینک تنها مانده بود – تاخت و شکستش داد و گرفتارش کرد

.

دسته‌ها
روایت کتزیاس کورش

فرار کورش

پس از آن کورش به راهنمایی اندرز بُدش ، از شاه دستوری گرفت که برای انجام قربانی و دیدار پدر به پارس رود و پنج ماهه باز گردد . در روز رهسپاری کورش به سوی پارس ، زن کلدانی خوابگذار که پس از سربه نیست شدن شوهرش با برادر او زناشویی کرده بود و داستان خواب را میدانست از اندیشه هاس کورش بو برد و آن راز را به شوهر تازه اش بازگفت . این مرد هم انه را که شنو نزد آستواگس فاش کرد و اندرزش داد که کورش را در بازگشتن از پارس نابود کند پادشاه ماد این رای را پذیرفت وی در ان شب به باده نوشیدن نشست و کنیزان رقاص و عود زن و سراینده اش با او بودند یکی از خوانندگان ماهروی سرودی چنین سر داد :

شیری که گرازی را به چنگ داشت

رهایش کرد تا به کام خود شودبه جائی که بر نیرویش بیافزاید و کار را بر شیر دشوار کند

و سر انام هم اگر چه زور شیر نباشد

او را از پای در اورد

 

این سخنان در آستواگس سخت کارگر افتاد و اندیشید که کورش همان گراز رها شده است این بود که شتابان ۳۰۰ سوار چابک را فرمود که در پی کورش روند و وی را باز گردانند و هرگاه پایداری کرد سرش را از تن بردارند و بیاورند . سواران سر در دنبال کورش نهادند و بزودی به وی رسیدند و فرمان آستواگس را به وی باز گفتند . کورش پاسخ داد که فرمانبردار است و باز خواهد گشت ولی انا ار به بهانه اینکه شب فرا رسیده است به میهمانی فرا خواند ، گوسفندانی که به شیوه پارسیان قربانی کرد ، بریان ساخت و بدانان خورانید و باده فراوانشان پیمود تا همه مست و از خود بی خود شدند وی پیشاپیش پیکی نزد پدر گسیل ساخت تا ۱۰۰۰ سوار و ۵۰۰۰ پیاده به شهری که در سر راه او به پارس بود و هوریه نام داشت بفرستد و بهانه اش آن باشد که شاه ماد پارسیان را برای جنگ با دشمن فرا می خواند . کورش پس از انکه بدانگونه سواران را دست به سر کرد بر اسب نشست و به شهر هوربه امد و همه سپاه پارسی را برای رزم آماده ساخت . هنگامی که در فردای آن روز ماد ها به هوش امدند و در دنبال وی بدان شهر رسیدند ، کورش خود و به کمک سه تن پارسی ۲۵۰ تن از آنا را بکشت و برای نخستین بار دلاوریش را  به مردم باز نمود . پس از ان پیروزمندانه به پارس رفت و با کمک پدر ۳۰۰ هزار پیاده و ۵۰۰۰ سواره و ۱۰۰ گردونه جنگی داس دار فراهم آورد و برای جنگ اماده شد

.

دسته‌ها
تولد و کودکی کورش هخامنشی روایت کتزیاس کورش

اندیشه های کورش

پس از آن کورش به نزد ونه  فرنه کادوسی رفت و با وی پیمان بست وبه ماد بازگشت وی هی بریس را بسیار گرامی داشت و او را یک اسپ و یک شنل پارسی و گروهی خدمتکار ارزانی کرد و همواره اش نزد خود نگه داشت چون هم رای او را خردمندانه می یافت و هم کلدانی کورش را ببهم دمیش بر می انگیخت بنابر این اندکی نرفت و که وی ار اندرزبد خود کرد یک روز کورش دلتنگی خود را از سروری مادها بر پارسیان با هی بریس در میان گذاشت و افزود که این بیداد است زیرا پارسیان در دلیری از ماد ها کمتر نیستند . هی بریس با او همداستان شد و بر انگیختس تا با کادوسیان دست یکی کند و پارسیان را – که شماره شان به ۴۰۰ هزار می رسید ساز جنگ دهد و به میدان آورده با استواگس جنگ کند .

هی بریس استدلال کرد که ماد ها در پارس کوهستانی کاری از پیش نمی توانند برد و مردم نیز کورش را دوست دارند و از وی فرمان می برند . کورش که او را چنین پر دل و تختشای یافت آرزوی دل خود را که ب پادشاهی رسیدن بود بدو باز گفت . هی برس وی را آفرین کرد و گفت که بهترین راه آنست ک پیکی نزد پدرش گسیل کند تا پارسیان را به بهانه کمک به آستواگس در جنگ با کادوسیان برای روز نبرد اماده سازد و خود نیز از شاه دستوری گیرد که برای چندی به پارس برود و بهانه اورد که میخواهد به میهنش برود تا هم در آنجا برای تندرستی پادشاه قربانی کند و هم پدر بیمارش را ببیند .

کورش از این راهنمایی زیرکانه خرسند شد و راز خوابی را که مادرش دیده و گزارش مرد کلانی و اندرزهای او را همه با هی بریس در میان گذاشت

اندرزگر پارسی وی را سخت بترسانید و گفت بتر است کلدانی خوابگزار را سر به نیست کنی پاسخت بیائی مبادا که رازت را بر شاه ماد فاش سازد . کورش کشتن کلدانی را زشت و ننگین شمرد و سخن هی بریس از ترس اینکه کلدانی راز خواب را فاش کند دامی برای او بگسترد و به بهانه آنکه میخواهد به شیوه پارسیان در شب برای ماه قربانی کند با گروهی از خدمتگزاران فدیه و باده و قالیچه و هر انچه دربایست بود بر گرفت و به چادر خود رفت و در زیر آن چاهی ژرف بکند ، آنگاه کلدانی خوابگزار را به میهمانی فرا خواند و مست کرد و در چاه افکند

. چون کورش از این راز آگاه شد سخت یشورید و از خشم هی بریس را چندی نزد خود راه نداد . لیکن چون کار او را برای پوشیده ماندن آن راز مهم دید بر او ببخشود و دوباره او را به اندرز بدی خود بپذیرفت  .

هی بریس به زن کلدانی گفت که شوهرش را راهزنان کشته اند و او را به دست خویش به خاک سپرده است

.

دسته‌ها
تولد و کودکی کورش هخامنشی روایت کتزیاس کورش

بالا گرفتن کار کورش

در آن هنگام کادوسیان با پادشاه ماد در جنگ بودند . سردار آنان که اونافرنیس نامیده میشد نهانی دل با دشمن داشت این مرد پیکی نزد شاه گسیل کرد و درخواست تا مردی استوار پیمان نزد وی بفرستد تا با او به دشمنی با کادوسیان کنکاش کند و پیمان بندد .

آستواگس کورش را روانه کرد و دستور داد که پس از انجام کار ، چهل روزه به همدان بازگردد . کلدانی خوابگزار نیز کورش را بر این رهسپاری دلگرم کرد و بر انگیخت . کورش که منشی آزاده و بسیار بلند پروازه داشت و می پنداشت که وی باید به یاری خدا پارسیان را به رستاخیز وادار و آستوآگس را بر اندازد ، بدان کلدانی دلگرم می داشت و او را داننده رازها و خواست های آسمان می انگاشت . این بود که هر دو یکدیگر را دل گرمی می دادند.کلدانی همواره می گفت که بهترین داور و داننده این راز سرنوشت خود وی می باشد .

کورش  هم پیمان می کرد که اگر روزی این نوید ها راست از کار درآید و پادشاهی به چنگش افتد ، کلدانی را بهترین پاداش ها خواهد بخشید . او  این را نیز به یادداشت که چگونه در پارینه ارباکیس سردار سرداناپالس دست او را ار پادشاهی کوتاه کرد و خود تاجدار شد و چنین می اندیشید :

مادهائی که ارباکیس را یاری کردند ار پارسیان دلاورتر نیستند و ارباکیس هم از من زیرکتر نبود . دانم که سرنوشت و بخت مرا به انجام همان کاری خواند که ارباکیس کرد

هنگلمی که کورش در این اندیشه ها پای به مرز کادوسیان گذاشت به کودکِشی  که بر تن نشانه تازیانه داشت باز خورد و دیدن او را به فال نیک گرفته ، گزارشش را از کلدانی بپرسید وی از کورش خواست که از اون مرد بپرسد کیست و از کدامین سرزمین است ؟ کودکش در پاسخ گفت که پارسی است و هی بریس نام دارد

کورش بسی شادمان گشت زیرا که همی بریس در پارسی به معنی اورنده خوبی خجسته می باشد . کلدانی هم به او گفت که نشانه های دیگر فرخنده است زیرا آن مرد از پارس می آید و هم میهن کورش است و کود اسپ میکشد که خود مایه نیرومندی و افزایش میشود و این نیرو مندی به نام کورش هم بستگی دارد .

کورش بی درنگ مرد پارسی را همراه کرد و از وی خواست که همواره در خدمتش بماند . هی بریس نیز پذیرفت

.

دسته‌ها
تولد و کودکی کورش هخامنشی روایت کتزیاس کورش

پدر و مادر کورش

کورش پدرش آتراداتیس و مادرش ارگسته را از سرزمین مردها نزد خود فرا خواند و ایشان به سوی وی که پایگاهی بلند یافته بود آمدند . مادرش خوابی را که به گاه بارداریش در آن هنگام که بز چرانی می کرد در پرستشگاهی دیده بود چنین باز گفت ای کورش خواب دیدم چندان پیشاب از من برفت که چون رودی بزرگ به راه افتاده سراسر آسیا را آب فرا گرفت و به دریا رسید .

پدر کورش چون این یشنید ف فرزند را گفت که گزارش این خواب را از کلدانیان بابل باز یابد پرسید . کورش داناترین ایشان را بخواند و آنچه رفته بود با وی در میان گذارد . کلدانی جواب داد : این نشان بیکبختی و بزرگی خواهد بود و کورش را برترین مرد آسیا خواهد کرد .

لیکن باید این راز پوشیده ماند و به گوش آستواگس نرسد وگرنه او ترا و مرا که گزارنده خوابم به سخت ترین رنج ها خواهد کشت از این رو همه سوگند خوردند که راز گزارش آن خواب را به هیچکس باز نگویند . پس از آن نیرومندی کورش افزوده شد تا آنجا که توانست پدرش را فرماندار پارس کند و مادرش را بانوی بانوان آن سرزمین

.

دسته‌ها
تولد و کودکی کورش هخامنشی روایت کتزیاس کورش

ارتم بر و کورش

چندی پس از آن روزی ارتم بر چشم بر کورش دوخته بد که با استادی و هوشیاری کار می کرد و جام می را به شیوه ای هنرمندانه  و دلپذیر و با شکوه بنوشندگان می داد .

پادشاه از ارتم بر که تر دستی کورش او را در شگفت انداخته بود  پرسید : این جوان از کجا امده است ؟ ارتم بر چنین پاسخ داد : خداوندگارا وی از بندگان است ، از مردم پارس و از قبیله مردها و به من پناه آورده است تا از وی نگهداری کنم .

ارتم بر مرد سالخورده ای بود و هنگامی که رسید که تب به جانش افتاد و بیمارش کرد . پس از پادشاه در خواست که وا را دستوری دهد تا به خانه اش رود ، باشد که بهبودی یابد و کورش را به وی نشان داد و گفت اگر خداوندگار او را در خور جام داری بیند من که خواجه درگاهم ، به فرزندی خواهمش پذیرفت آستواگس بدین رای همداستان شد . ارتم بر پس از آنکه کورش را سفارشی چند کرد و چون پدری مهربانی نمود از بارگاه به سرای خود رفت  بدینگونه بود که کورش به ایستادن در کنار تخت شاه سرافراز گشت . لیکن ارتم بر از بیماری جان بدر نبرد و پس از پذیرفتن کورش به فرزندی در گذشت . آستواگس بی درنگ تمام دارائی های ارتم بر را به کورش بخشید و او را نوید چیزهای نکوئی داد چنانکه کورش بسیار توانا شد و آوازه اش در همه جا بپراکند

.